۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

روز عاشورا و به شهادت رسانيدن مردم(آقايان حرمت عاشورا را نگه مي داشتيد)


يا حسين !اينروزها نبودي و نديدي كه چگونه سينه شيعيانت را در روز شهادتت،عاشورا،با دشنه ،خونين مي كنند!
يا حسين نبودي و نديدي چگونه شيعه ظلم ستيزت را با خودروي پليس به زير مي گيرند.
حسين جان نبودي و نديدي كه بخاطر نامت مي خواهند خون ديگران را نيز بريزند.
حسين من ،اي ثار الله!اي سرباز پاك خدا !فرزندت زنده است و مي بيند چگونه به نام تو خون مي ريزند!فرزندت زنده است و مي بيند شيعه ات را در برابر ميلياردها نفر مي كشند و دروغزني مي كنند و كتمان.

فرق اينان با شمر اين است كه از او هم پست ترند.شمر به افتخار فرياد كشيد كه كشتم و راستگويي پيشه كرد.اما اينان كشتند و دروغزدند و راه دروغ پيمودند و گفتند نكشتيم.حسينم ببين اينها از شمر هم پست ترند.
جانم به فدايت!تو شهيد شدي كه ما تنها عزا دارت بمانيم؟حسين جانم !عباست ،علي اصغرت شهيد شدند كه تنها ما هزاران سال اشك بريزيم؟آيا تمام رسالتت همين بود؟به ما مي گويند حسين (ع) شهيد شد كه ما تا قيام قيامت بگرييم.
حسين جانم !تو شهيد نشدي كه ما راه يزد ستيزي را بپيماييم؟
حسين جان!اينجا همه رنگ سبز تورا دارند و لحظه سبز شهادت سرخ تورا مي طلبند.
سرباز خدا!ديروز براي هتك حرمتت با اتوبوس مردم را آوردند،سانديس دادند و به مردم لقب بزغاله و گوساله دادند و رفتند.
حسين جان ديروز برايت بيشتر از عاشورا گريستم .گريستم كه ديدم هنوز هم مظلومي ،اگر روزي سرت اسير يزيد بود امروز نامت اسير يزيد است.به نامت قتل مي كنند و آدم مي كشند و به نامت خود را و ما را تحميق ميكنند كه شايد ياد مان برود عاشورا چگونه سرخ نمودند.يادمان برود كه روي يزيد را سفيد كرده اند يزيد هم اگر مي دانست عاشورا عاشوراست دست به نيام نمي برد.
حسين جان نمي داني چقدر حواست به شيعه ات هست!حسين جان دلم گرفته و تنها و تنها ياد كربلاي توست كه تسكينم مي دهد.
حسين جان به اين مسلمان ستيز ها اين آيه را يادآوري كن:
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنْ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنْ الْقَتْلِ، البقرة: 217): از تو، در باره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مى كنند بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است ولى جلوگيرى از راه خدا (و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است و ايجاد فتنه، (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان بازمى دارد) حتّى از قتل بالاتر است،
اينان هم فتنه كردند و هم قتل .قتل كردند و نه نفر را به شهادت رساندند،فتنه كردند و بدروغ گفتند كه شهدا را ديگران كشتند.حسين جان!قبول! مگر ديگران نكشتند؟خوب چرا براي شهادت آنان كه فتنه گران انجام داده بودن عزا داري نكردند؟مگر در سرزمين اسلام شيعه حسين به دست تروريستي كشته شود نبايد آنرا محكوم كرد؟نبايد بر سر خود زد كه چرا تروريست آمده است و در سرزمين اسلام سيعه حسين راترور كرده و رفته؟
حسين جان خود مي داني كه اين بازي يزيديان است همانگون كه با تو رفتار كردند در روز عاشورا و بعد ان.
اي امام واقعي!ايران مصيبتكده ات شده است.اي امام راستين!شيعه ات تنهاست و شمشير بدست نا پاك است.
مولاي من تا آخرين قطره خون حسيني ات ميمانم.شيعه ات سبز انديش!

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

وزير اطلاعات (مصلحي) در توهين به جنبش سبز آنها را هم جنس باز ناميد

اين سوال مطرح است چرا در برابر توهين وزير اطلاعات (حيدر مصلحي)همه سكوت كرده اند؟آيا اينكه دموكراسي طلبان راه سبز را سلطنت طلب،همجنس باز و تروريست ناميده اند نبايد عكس العمل نشان داد؟
البته فوت آيت الله عظما منتظري همه اخبار را تحت تاثير قرارداد اما آقاي مصلحي كمي ادب و شرم در زندگي لازم است.ما تا حالا بين شما و اراذل كمي فاصله مي گذاشتيم نمي دانم چه اصراري داريبد كه در جرگه اراذل باشيد؟
به گزارش ایرنا حیدر مصلحی وزیر اطلاعات دولت کودتا در سخنانی در همایش «واکاوی فتنه پس از انتخابات» که صبح lروز چهارشنبه برگزار شد، گفت در جریان جنگ نرم تمامیت نظام از درون نظام به چالش و تهدید کشیده می‌شود. وی با تاکید بر اینکه این جریان هویت محور است و در برابر اسلام که هدف محور است قرار دارد، اظهار داشت: براین اساس هر هویت با هر مسلکی می تواند در این جریان جا بگیرد از فمنیست‌ها تا سلطنت‌ها ، هم جنس بازان و تروریست‌ها.

سردار نقدي هم آيت الله شد.

آن چيزهايي كه در اين مملكت به بركت جمهوري اسلامي زياد شده در كنار دروغ و نفاق و دزدي و ...عناوين خاص و دهان پر كني است مثل:
1. دكتر:همين اخيراً مرحوم كمدين مشهور آقاي دكتر؟! كردان بود و همين معاون اول دكتر؟احمدي نژاد آقاي دكتر؟ رحيمي است.بحث ژايان نامه دكتر؟! لاريجاني ريئس دكتر كردان در صدا و سيما نيز جاي امعان نظر دارد.
2.سردار:نمي دانم چه جوري تو ايران اينقدر سردار ظهور مي كند مردم بهتر مي دانند!
3. آيات الله:اين سمت مثل بقيه سمت هاست با يك تفاوت به هركي بخواند يك شبه مي دهندش براي ساليان سال همچنين از كسي كه ساليان سال آيت الله بوده مي گيرندش يك شبه مثلاً به بركت منصبي به نام ولايت فقيه به برخي يك شبه آيت اللهي دادند و از برخي گرفتندش.دريکشنبه 29 آذر 1388 خبرگزاري فارس جهت پوشش خبر فوت آيت الله منتظري چنين تيتر زد: "حسينعلي منتظري در سن 87 سالگي در گذشت"
بگذيريم الانم برخي از سرداران كه پولشان از حد بالا زده مي خوان آيت الله هم بشن،افاضات سردار جعفري فرمانده سپاه را همه به ياد دارند،الان هم سردار نقدي فرمانده بسيج در مقام مفسر ديني سخناني را
به گزارش خبرگزاري فارس از بجنورد، سردار محمدرضا نقدي چهارشنبه‌شب دوم دي ماه 88 در نشست با نخبگان و بسيجيان استان خراسان شمالي اظهار داشت: بزرگترين منكرات ايستادگي مقابل ولي فقيه و نظام اسلامي است، اين گناه حتي از منكراتي چون شرب خمر نيز بالاتر است بنابراين فريضه امر به معروف و نهي از منكر بايد همواره در جامعه اسلامي برپا باشد.
مشخص نيست اين آموزه در كجاي اسلام آمده ؟خود اصل ولايت فقيه نه تنها اختلافي است بلكه از نظر مشهور فقها تنها براي امور حسبه و در حدود اختيارات يك دادستان است. آقاي سردار نقدي شما شايسته وصفارتداد هستيد،چون مسلمات دين را به پاي ظنيات مي ريزيد.آقاي نقدي من شما را امر به معروف مي نكم كه ايده ارباتان را دين معرفي نكنيد!آقاي نقدي اگر دين نداري آزاده مرد باش و با اعتقادات مردم بازي نكن!

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

روسپی آدمی تنهاست

دیشب حدود ساعت 24 که به خانه باز می گشتم هنگام ورود از اتوبان به فرعی، نا گهان نگاهم به زنی برخورد کرد،که پیشتر هم در همان محل او را مشاهد کرده بودم.در گذشته که او را می دیدم بدون هیچ دقتی می گذشتم .اما اینبار که او را دیدم یورش پرسشها ذهنم را در نوردید.او چرا شبها در آنجا می ایستد؟آیا گدا است یا منتظر شخصی مانده است.اما نگاه های شرم آورش تمامی پاسخ بود.هر آنچه را که در پاسخش را می بیوسیدم با نگاهش درک کردم .آری او یک روسپی بود حدودآ چهل و پنج ،شش ساله.روسپی که با گامها گناه پرسه می زد.
در آن لحظه او نگاه می کرد و من می رنجیدم.
او نگاه می کرد و من پر بغض می شدم
او با چشمانش التماس می کرد و من به خود می لرزیدم
از کنار او می گذشتم او مایوس می شد و من مغموم می شدم.
او انتظار دیگری را می کشید و من اضطراب دیگری
من مضطرب بودم، چه می دیدم در نگاه او چگونه همه غرورش فرو میمیرد،همه انسانیتی را که زیر چهره اش پنهان کرده بود چون قطره آب فرو می ریزد.
در آن لحظه می توانستم احساس کنم که چقدر تنهاست و چقدر با آدمهای پیرامونش بیگانه گرفته است.اما نمی دانستم که او آدمها را تنها گذاشته یا این آدمها هستند که او را جا گذاشته و رفته اند؟
چقدر دلگیر است اگر بدانم که جامعه او را تنها گذاشته ،چقدر سهمگین است پشت پرده این تئاتر شرم،فقری باشد که کارگردانی میکند یا عادتی باشد که از فقری شروع شده باشد و کم کم به دنیای عادت او خزیده باشد.چقدر ظالمانه است که اگر او مریضی باشد که جامعه او را درمان نکرده باشد .
نمی دانم هرچه هست روسپی آدمی تنها ست، او به خود معتاد است،مبنا هرچه باشد فقر باشد یا شهوت،مرض باشد یا غرض،فرقی نمیکند هرچه هست جامعه مسوول است،مسوول برای عضوی که تنهاست،عضوی که شریاط عضویتش را از دست داده است.مسوول است که تیمارش کند،یادش و درمانش کند.مسوول است که اور به جمعیت خود رجعت دهد.

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

روز قدس همه کودتاچیان کردان بودند

در روزهایی حال و هوای تبلیغات انتخاباتی بود شعارهای فراوانی از سوی مردم علیه احمدی نژاد سر داده می شد.اما یکی از شعارها خیلی با مغز بود.شاید آرایش واژها و کلمات این همه شعوری که در این شعار است آشکا ر نسازد اما هر چه ایام می گذرد من به مفهوم واقعی این شعار پی می برم.شعار این بود:
هر کی که بیسواده !با احمدی نژاده!
در روز قدس کودتاچیان 2 پوستر عمده داشتند که می خواستند با این پوستر ها عظمت خود ار به جهانیان اثبات نمایند بخاطر این موضوع از تمامی علوم جدید و قدیم استفاده کردند وبا زبان انگلیسی شعار هایی بر روی پلاکاردهای خود نوشتند.
در زبان انگلیسی down with usa معادل همان مرگ بر آمریکاست. اما کودتاچیان با سواد که اسیر کردانیزم هستند چنین نوشتند down whit usa به این عکس نگاه کنید
شاید بگویید اشتباه تایپی صورت گرفته ما هم می گوییم سلمنا!قبول داریم.اما در خصوص این پلاکارد چی دارند که بگند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Province در زبان انگلیسی یعنی استان ،ایالت و ولایت.در اینجا ولایت یعنی سرزمین ،استان و یکی از اجزا تشکیل دهنده کشور است. در شعار کردانهای زمان آمده است:ولایت فقیه رمز پیروزی
اما به انگلیسی نوشته اند ایالت (استان و ولایت)فقیه رمز پیروزی است.
در آخر سخنی با احمدی نژاد اینکه شما سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرید مدیریت جهان پیشکشتان



۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

پوپولیسم و دولت پوپولیستی در ایران

نویسنده:دکتر سعید حجاریان
من اخیراً دیده‌ام خیلی حرف‌ها درباره «پوپولیسم» زده شده. به همین خاطر، مناسب دیدم از زاویه‌ای دیگر بحث را مطرح كنم و اول به سابقه موضوع بپردازم. قبل از انقلاب به خصوص گروه‌های چریكی و چپ خیلی گرایش‌های پوپولیستی داشتند. پوپولیسم از چند مجرا وارد ایران شد. مجاری‌های ورودی آن از این قرار بود:
1. مائوئیسم: «مائو» رهبر انقلاب چین، یك دیدگاه «تمام خلقی» داشت. خلق‌ها در اینجا یعنی «همه خلق»؛ یعنی پوپولیسم. اگر به پرچم چین دقت كنید، پنج ستاره دارد. هر كدام از این ستاره‌ها نماد یك طبقه است: بورژوازی ملی، خرده بورژوازی، دهقانان، كارگران و روشنفكران. همانطور كه مائو می‌گوید كه همه طبقات زیر یك پرچم هستند و امپریالیسم و «سگ‌های زنجیری» آن خارج از این پرچم هستند؛ آن سگ‌های زنجیری هم بورژوازی كمپرادور(وابسته) و دولت ما قبل انقلاب هستند. به‌استثنای این دو جریان، سایر نیروهای حاضر در چین در نگاه مائو، همه «انقلابی» محسوب می‌شوند و ذیل واژه «خلق» تعریف می‌شوند. این گرایش مائوئیستی در كشور ما، تقریبا همه گروه‌های چپ جز حزب توده را در بر می‌گرفت. مجاهدین خلق، چریك‌های فدایی و سایر گروه‌های چپ همه به نوعی از مائوئیسم تاثیر پذیرفته‌اند. منتهی مائوئیسم خود در بستر بزرگتری مطرح شد كه مجرای دوم ورود پوپولیسم به ایران است؛ یعنی جهان سوم.
2. جهان‌سوم گرایی (Thirdworldalism): این پدیده در كشورهای تازه استقلال یافته رواج دارد. معمولاً كشورهایی استقلال را پیش برده‌اند كه توانسته‌اند همه خلق را تحت پرچم واحدی بیاورند و علیه استعمار و «عروسك‌های خیمه شب بازی» استعمار مبارزه كنند. معمولاً این رهبران از شخصیت‌های فرهمند بوده‌اند كه در قالب مبارزه خشونت‌آمیز، آرام، نافرمانی مدنی و سایر روش‌های مبارزه رخ نموده‌اند. گاندی، ماندلا، آلنده، پرون و دیگران علیرغم تفاوت‌هایشان همگی به این شكل عمل كرده‌اند.
3. مجرای عربی: به دلیل ارتباط ما با اعراب، در سال‌های قبل از انقلاب كم و بیش ارتباط چریك‌ها با اعراب هم برقرار شد. در این زمینه، هم جنبش آزادی‌بخش فلسطین موثر بود.جنبشی كه آن هم یك جنبش خلقی محسوب می‌شد؛ منتهی با خلقی آواره. در واقع، در فلسطین همه شكاف‌های داخلی زیر سایه مساله اصلی «مبارزه با رژیم اشغالگر» محو شده‌بود. به‌همین خاطر، بین سرمایه‌دار و كارگر فلسطین دعوا نبود و فقط دعوای «شعب» فلسطین و «كیان» صهیونیستی مطرح بود. این دعوا،‌كم كم بقیه اعراب را هم در برگرفت. مثلاً «ناصریسم» نوعی پوپولیسم بود. «بعثیسم» نوعی پوپولیسم بود. این مساله، خیلی بر مبارزین ایرانی (به‌ویژه چپ‌های مذهبی) تاثیر داشت.
4. الگوهای آمریكای لاتین و روس‌ها: اردوی چپ‌های ایرانی، به‌جز سه مجرای بالا، بیشتر از پوپولیسم آمریكای لاتین تاثیر پذیرفتند و كمی هم از نارودئیك‌ها (خلق‌گراها). نارودئیك‌ها یك گروه پوپولیستی در انقلاب روسیه بودند كه به انقلاب هم كمك كردند اما بعدها كنار گذاشته شدند. حرف نارودئیك‌ها این بود كه خلقی بودند و دنباله‌رو توده‌ها. می‌گفتند توده‌ها صاحب فضیلت هستند. در حالی كه لنین می‌گفت حزب باید پیشاهنگ توده‌ها باشند و به كنایه می‌گفت كه اینها (نارودئیك‌ها) اسب را به دنبال ارابه می‌بندند. در این نگاه،‌ خلق به امری مقدس تبدیل می‌شود و عین خداست. همانطور كه در جمله «به نام خدا و به نام خلق ایران» پوپولیسم موج می‌زد. در این گرایش پوپولیستی كه در ایران وجود داشت، «روشنفكر» بد دانسته می‌شد چون نق می‌زد و كار یدی نمی‌كرد. در حالیكه «خلق» خوب بود چون مولد بود. به پوپولیسم دهقانی «فیزیوكراتیست» گفته می‌شد كه مفهومی قرن هفدهمی است. چون جمعیت دهقان در ایران آن زمان بالا بود و بیشتر خلق، دهقان بودند.پوپولیست‌های چپگرای ایرانی‌ اعتقاد داشتند كه فقط دهقانان مولد هستند و مابقی خلق، مصرف كنند‌ه‌اند و اگر دهقانان نباشند، دنیا از گرسنگی می‌میرد. منتهی بعدها كه اقشار كارگری و خرده‌بورژوازی هم وارد شدند، گفتند كه خدمات و صنعت هم جزو كار تولیدی است و مابقی اقشار كه كار تولیدی نمی‌كنند، می‌شوند «بد». بنابراین نگاه بود كه چپ‌های ایران، در ضدیت با نخبگان، بوروكرات‌ها، روشنفكران و روحانیت قرار می‌گرفتند. شعارشان این بود كه «از توده‌ها بیاموزیم» و «عصر عمل است».
5. پوپولیسم حزب توده: در كنار انواع پیشین پوپولیسم، حزب توده را هم داشتیم. حزب توده با آنكه ادعای حزب پیشتازی طبقه كارگر را داشت، اما منتهی می‌گفت كه انقلاب ایران دو مرحله دارد: مرحله دموكراتیك و مرحله سوسیالیستی. یعنی در مرحله دموكراتیك شاه و اربابان امپریالیست خود از بین بروند و در مرحله بعد، جامعه سوسیالیستی شكل گیرد. نام حزب توده هم از همین جا می‌آید. چراكه واژه «توده» ربطی به كارگر ندارد، بلكه به توده‌ (Mass) ربط دارد. در نگاه حزب توده، همه اقشار و طبقات باید بیایند و در انقلاب شركت كنند و اگر بعدها شرایط فراهم شد، آن هم از طریق راه رشد غیرسرمایه‌داری، به مرحله سوسیالیستی انقلاب قدم می‌گذاریم. لذا در انقلاب هم شاهد بودیم كه توده‌ای‌ها و فداییان اكثریت تا مدتها با انقلاب همراهی كردند.
***گرچه مجاری ورود پوپولیسم به ایران متنوع بود، اما مبارزه با پوپولیسم به‌ویژه در میان مذهبی‌ها خیلی دیر آغاز شد. در واقع، حدود دو سال قبل از انقلاب مبارزه با پوپولیسم در بین گروه‌های چپ آغاز شد. اما گروه‌های مذهبی مبارزه نكردند. مثلاً از مجاهدین خلق هیچ‌گاه نقدی بر پوپولیسم چه قبل و چه بعد از انقلاب نشنیده‌ایم. سایر گروه‌ها هم، همین طور بودند. نه گروه‌های درون‌نظام و نه گروه‌های مذهبی برون‌نظام هیچگاه نقدی بر پوپولیسم نكرده بودند تا اخیراً كه در پی تشكیل دولت جدید، نقد پوپولیسم شروع شده است. اما گروه‌های چپ غیرمذهبی به این خاطر نقد پوپولیسم را شروع كردند كه معتقد بودند نباید اجازه دهیم مرزهای طبقه كارگر و زحمتكشان با سایر طبقات برهم بریزد و آثار خود را در حزب بگذارد و حزب هم دچار گرایشات لیبرالی و خرده‌بورژوازی شود و در آستانه دسته‌بندی و انشعاب قرار گیرد. آنها یكی از علل ضربه خوردن خود از ساواك، را همین پوپولیسم می‌دانستند.
اما اینكه الان چرا باب نقد پوپولیسم باز شده و آیا ما پدیده‌ای به اسم «دولت پوپولیستی داریم یا نه؟»، احتیاج به دقت بیشتری دارد.
من خودم سالها پیش از تشكیل دولت نهم دو سه بار تذكر داده بودم كه باید مواظب «بناپارتیسم» بود. در مقاله دیگری هم گفته بودم كه باید به حاشیه پرداخت. اگر به حاشیه نپردازیم، ممكن است «متن» ضربه بخورد.مقصود من به لحاظ علمی از متن و حاشیه، بخش رسمی و غیر رسمی (Formal sector & informal sector) بود.
در مقاله‌ای هم درست بعد از دوم خرداد، نسبت به كلبی‌مسلكی سیاسی هشدار داده بودم. لذا فكر می‌كنم مجموعه مقالاتم در این‌باره گویا باشد. حتی یك بار نیز با خبرنگاری ایتالیایی احتمال پیدایش شخصیتی مانند ماتزینی(1) را مطرح كردم. اما گمان می‌كنم قبلاً نیز گفته‌ام كه اگر بنا باشد در ایران پدیده‌ای به سهم دولت پوپولیستی رخ بدهد، حاوی عناصر ما قبل پوپولیستی نیز خواهد بود.
این عناصر به این ترتیب هستند:1. مافیا: مافیا نه آنچنان كه اكنون می‌شناسیم، ‌بلكه در بدو پیدایش خود جنبشی نسبتاً انقلابی بود كه متكی بر خانواده گسترده بود و درآن، همیاری اجتماعی بین شبكه خویشاوندان مستحكم بود و مناطق مختلف جنوب ایتالیا در اختیار گروه‌های خویشاوندی بود و هر یك قلمرو خود را داشتند. یك پدرخوانده كه نقش «پاترون» (حامی) را ایفا می‌كرد و عده‌ای نقش «كلاینت» (تحت الحمایه) را داشتند(2). وقتی مافیا به دولت وارد می‌شود، ‌از حالت بوروكراتیك دور می‌شود و همه چیز خانوادگی می‌شود. همان طور كه در دولت جدید بحث فامیل‌سالاری شدت یافته است و حتی در بخش خدمات از دهات وابسته افرادی حضور دارند. در این حالت، «جنگ خاندان‌ها» درون دولت بالا می‌گیرد.
2. عیاری (Robinhowdism): در مشی عیاری، از «خورده» گرفته می‌شود و به «نخورده» داده می‌شود. عیاری نوعی سوسیالیسم عقب‌مانده غیرقانونی و تخیلی است. همانطور كه «رابین‌هود» كاروان پادشاه را می‌زد و به فقرا می‌بخشید. در اروپا چنین گرایشی را در قالب «مساوات‌جویان» داشته‌ایم. اینها كاری به تولید ندارند، بلكه مساوات را در توزیع می‌جویند؛ ولو اینكه تولید زمین بخورد.
3. منجی‌گرایی: منجی‌گرایی را اخیرا در مجله «آ‌یین»(3) توضیح داده‌ام. منجی‌گرایی به دنبال تغییرات ناگهانی در وضعیت معیشت مردم است. شعارهای «ما می‌توانیم»، «همین الان، همین جا»، «فوری- فوری» نمونه‌های این گرایش است. در چارچوب منجی‌گرایی، «وقات» پیدا می‌شود؛ یعنی كسی كه وقت ظهور برای موعود تعیین می‌كند و نشانه‌های آخرالزمان را بر می‌شمارد.
4. بناپارتیسم: لوئی بناپارت با استفاده از وجهه ناپلئون، به پاریس بازگشت و هر چه عنصر حاشیه‌نشین بود، جمع كرد و بعد پارلمان راگرفت و ادعای امپراتوری كرد. بناپارتیسم نوعی «موبوكراسی» است. «موب» در انگلیسی یعنی توده بی‌شكل، در دموكراسی، «دمو» (مردم) حضور دارند اما به شكل سازمان‌یافته. اما در «موبوكراسی» مردم به شكل توده‌وار به خیابان‌ها می‌ریزند و سیاست در خیابان تعیین می‌شود و نه پارلمان.
5. آنارشیسم: آنارشیست‌ها چون تحمل نهادهای مدنی، نخبگان، بوروكراسی و حتی دولت را ندارند، همه را تخریب می‌كنند و با آنها مخالف هستند. آنارشیست‌ها فقط می‌خواهند توده‌ها را بسیج كنند و ببینند توده‌های بسیج شده چه می‌خواهند تا آ‌ن خواست‌ها را پیگیری كنند.
براساس این ویژگی‌هاست كه پوپولیسم در برابر دموكراسی و الزامات آن، به‌ویژه جامعه مدنی قرار می‌گیرد. پوپولیسم گرچه درظاهر به انتخابات پایبندی نشان می‌دهد، اما بیش از انتخابات، به دنبال «بیعت» است. مثل سزار. سزار هركاری می‌خواست بكند، Plebicite می‌كرد.Pleb یعنی توده. اقدام سزار چنان بود كه در تعاریف سیاسی غرب، مفهوم بیعت (Plebicite) با نام سزار گره خورده و عموما از تعبیر Cezarian plebiscite استفاده می‌شود.پوپولیسم بین مردم فرق نمی‌گذارد. قومیت‌‌ها، اقشار، طبقات و مذاهب را بدون تفاوت تعریف می‌كند. تنها «خودی و غیرخودی» دارد و فرق دیگری نمی‌شناسند. حاضر به قبول مكانیزم‌های «مهار و مقابله» (balance & check) نظیر دولت- جامعه مدنی، قوای سه‌گانه، احزاب، اتحادیه‌های كارگری و كارفرمایی و حتی قوانینی چون بازرسی و اجرا نیستند. در نظام‌های دموكراتیك این مكانیزم‌ها را داریم اما پوپولیست‌ها حس می‌كنند كه این مكانیزم‌ها دست و پاگیر هستند و به همین خاطر، آنها را بر هم می‌زنند كه البته نتیجه آن، بالا رفتن فساد است. چون این مكانیزم‌ها مهمترین ابزار مقابله با فساد هستند.
از آن طرف، از جامعه سازمان‌زدایی كرده‌اند و چون چنین جامعه‌ای به یك چسب احتیاج دارد، آن چسب یا كاریزماست و یا نفت. سایر ویژگی‌های پوپولیسم را دیگر افراد در مقالات خود گفته‌اند. تا وقتی كاریزما وجود دارد و نهادهای قدرت محكم است و شیر نفت باز است و رسانه دارند، پوپولیسم ادامه می‌یابد.
پی‌نوشت‌ها:1.«جوزپه ماتزینی» (1872- 1805 م). فیلسوف و سیستمدار میهن‌پرست ایتالیایی.تلاش‌های ماتزینی در راستای تبدیل ایتالیای متشتت تحت نفوذ قدرت‌های خارجی تا قرن نوزدهم به ایتالیای مدرن یكپارچه بود.همچنین، او به تعریف جنبش مدرن اروپایی برای دموكراسی پوپولیستی در قالب یك حكومت جمهوری كمك فراوانی كرد.
2.در ایران هم چه قبل و چه بعد از انقلاب الگوی حامی-تحت‌الحمایه را داشته‌ایم. در میان تحت‌الحمایه‌ها هم نوچه‌ها بودند و هم گروهی خاص از زنان. میدانی‌هایی چون طیب حاج‌رضایی، از این‌ دسته بودند. بعد از انقلاب هم برخی افراد ذی‌نفوذ و دارای امكانات مالی، خانواده شهدا را تحت‌الحمایه خویش قرار می‌دادند و مثلا چرخ خیاطی به آنها می‌دادند تا چرخ زندگی‌شان بچرخد.‌
3. «موعودگرایی و هزاره‌گرایی»، سعید حجاریان، نشریه آئین، شماره 7، تیرماه 1386
منبع: مجله شهروند امروز

پوپولیسم چیست؟(2)


نویسند:جناب آقای ناصر غیاثی

چندی است واژه‌ی «پوپولیسم» در فرهنگ سیاسی ما اصطلاحی رایج است. این نوشته می‌کوشد تعریفی از این مفهوم ارایه دهد.
پوپولیسم چیست؟
پوپولیسم (انگلیسی: populism، فرانسه: populisme و آلمانی: Populismus) از کلمه‌ی «populus» لاتینی به معنای «خلق، مردم» گرفته شده است. اغلب ِ فرهنگ‌ واژه‌های فارسی، پوپولیسم را «مردم ‌باوری» معنی کرده‌اند که در نگاه نخست به نظر می‌رسد حاوی معنایی مثبت، مثل مردم‌سالاری (مترادف فارسی دمکراسی) باشد. در زیر خواهیم دید که پوپولیسم واجد معنایی منفی است.
تاریخ پوپولیسم
مفهوم پوپولیسم در علوم اجتماعی در اواخر قرن نوزدهم رایج شد و جنبشی را توصیف می‌کرد که توسط دهقانان در آمریکا علیه سرمایه‌داران بزرگ در نیویورک به راه افتاده بود و از آن پس به آن دسته از سیاست‌مدارانی اطلاق می‌شود که در یک کلام ضد مدرن، نامعقول و پس‌رونده‌اند.
پوپولیسم، نوعی سیاست‌ورزی
پوپولیست نوعی از سیاست‌ورزی است که با توسل به نارضایتی‌ها، حق‌طلبی‌ها، ترس‌ها و مشکلات جاری جامعه، مردم را برای پیش‌برد اهداف شخصی خویش آلت دست قرار می‌دهد. این نوع از سیاست به جای آن‌که عقلانی بوده و راه حل‌های طولانی و منطقی برای حل مسایل موجود عرضه کند، مدعی ارایه‌ی راه حل‌های ساده و سریع است.
وعده‌هایی می‌دهد که نه قصد و نه توان برآوردن‌ آن‌ها را دارد. پوپولیست به دنبال جست‌وجوی ریشه‌ی نابسامانی‌ها نیست، برای مشکلات پیچیده راه‌حل‌های ساده‌ای عرضه می‌کند و از چیزهایی حرف می‌زند که قابل اثبات نیستند. تمام تلاش او القای حسی خوش‌آیند به اقشار پایین جامعه است و از این رو توجه‌ای به افراد متخصص ندارد.
پوپولیست سیاست‌مداری است که با شعارهای همه‌پسند، وعده‌های دروغین، ساده‌سازی، کلی‌گویی و برانگیختن احساسات مردم سعی در جلب آرای آن‌ها داشته و با سوار شدن بر موج نارضایتی‌ها قصد به چنگ آوردن قدرت هر چه بیش‌تر برای اِعمال اهداف کاملاً شخصی خود دارد.
او غریزه‌ و احساسات مردم، مثل حسادت و تنفر را مخاطب قرار می‌دهد، نیاز به امنیت در جامعه را بازیچه‌ی خود قرار می‌دهد، دایم در پشتی‌بانی از مردم ندار و فقیر داد سخن می‌دهد و خود را مخالف صریح ثروت‌مندان می‌نمایاند و ادعا می‌کند با مردم است. دشمنی نامرئی اختراع می‌کند و او را علت تمام ناراویی‌ها می‌خواند و از زدن هرگونه اتهام و دروغ‌پراکنی و دادن نسبت ناروا به مخالفان سیاسی‌شان ابایی ندارد. او تنها شعار می‌دهد.
مخاطبین پوپولیسم
روی سخن پوپولیست معمولاً آن دسته از اقشار و گروه‌های اجتماعی است که خود را در نظم موجود اجتماعی، اقتصادی و سیاسی متضرر می‌بیند. این گروه‌ها معمولاً از اقشار پایین جامعه تشکیل شده‌ و کم یا بی‌سوادند. در یک کلام پوپولیست نیروی‌اش را از سرخوردگی آن توده‌هایی از اجتماع می‌گیرد که کمبودها را با پوست و گوشت و استخوانش احساس می‌کنند، اما به دلیل کم یا بی‌سوادی گول پوپولیست‌ها را می‌خورند و بر این گمان باطل‌اند که نجات دهنده را یافته‌اند. هم از این روی است که پوپولیست‌ میانه‌ای با روشنفکران، اهل خرد، متخصصان و در یک کلام با نخبگان جامعه ندارد.
شیوه‌های پوپولیستی
پوپولیست با کلیشه‌های رایج، تصنعی و تکراری و پیش‌داوری‌های موجود در جامعه کار می‌کند و به جای شکستن آن کلیشه‌ها و روشن‌گری در باب پیش‌داوری‌ها، آن‌ها را مورد سوء‌ استفاده قرار می‌دهد. او واقعیت‌ها را مخدوش شده نشان می‌دهد: از سویی به بزرگ‌نمایی تهدیدات دشمنان خارجی و گروه‌های اجتماعی می‌پردازد که وجود خارجی ندارند و از سوی دیگر تلاش دارد خود را مخالف نظم موجود بنمایاند، تا حمایت همه جانبه‌ی توده‌های مردم را جلب و آن‌ها را برای رسیدن به اهداف شخصی خویش بسیج کند.
پوپولیسم و رسانه‌ها
پوپولیست‌ به خوبی از نقش حیاتی رسانه‌ها آگاه و ناچار از استفاده از رسانه‌های عمومی و تبلیغات است. او در این رسانه‌ها از مخاطبینش چاپلوسی می‌کند، خود را مانند آن‌ها نشان می‌دهد و چون اغلب دارای کاریزمای قوی است، مخاطبینش از او بت می‌سازند. در پخش اخبار دست به انتخاب می‌زند و اخباری را برمی‌گزیند که در وهله‌ی نخست احساسات مردم را بر‌انگیزاند و در وهله‌ی دوم بتوان از آن‌ها علیه مخالفین (ترجیحاً: «بالایی‌ها») بهره‌برداری نمود.
سیاست‌مدار پوپولیست با گرایشی سطحی و غیرعلمی به مضمامینی چون عدالت اجتماعی و ایستادگی در برابر قدرت‌مندان می‌پردازد. او به مضامین پیچیده‌ توجهی نشان نمی‌دهد، از تحلیل علمی سرباز می‌زند، به مسایلی با اهمیت واقعی نمی‌پردازد و اگر اشاره‌ای هم به آن‌ها بکند، تنها در جهت کم اهمیت جلوه دادن آن‌هاست، چرا که طرح چنین مضامینی به نفع او نیست.
پوپولیسم در کشورهای در حال توسعه و در کشورهای توسعه‌یافته
گرچه پدیده‌ی پوپولیسم خاص جوامع در حال توسعه نیست اما بیش‌تر در چنین کشورهایی برجستگی یافته و نسبت به کشورهای توسعه یافته از تاثیرگذاری به مراتب بیش‌تری برخوردار است. در جوامع دمکراتیک به علت وجود آزادی‌های فردی و اجتماعی، احزاب فراگیر و قدرت‌مند و عدم انحصار، رسانه امکان افشاگری و بحث حول شعارهای پوپولیستی بیش‌تر است.
با این وجود هر از چندگاهی در جوامع پیش‌رفته نیز سیاست‌مداران پوپولیست پا به صحنه‌های سیاسی می‌گذارند و با طرح مسایلی چون مالیات، بالارفتن قیمت بنزین و خارجی‌های مقیم کشور سعی در به دست آوردن آرای مردم دارند. اما پوپولیسم اغلب در کشورهای در حال توسعه به وجود می‌آید و به نسبت کشورهای توسعه یافته از عمر و تاثیر بیش‌تری برخوردار است.
هنگامی که فساد، بی‌عدالتی و ظلم و خودکامگی به اوج خود می‌رسد و مردم خواهان تحولات عمیق و سریع اجتماعی می‌شوند، پوپولیست مناسب‌ترین بستر را برای اعلام حضور و رشد می‌یابد، چرا که بی‌سوادی، عدم آزادی‌های اجتماعی و نبود احزاب و مطبوعات و رسانه‌های آزاد میدان را برای ترک‌تازی او خالی کرده است.
پوپولیست‌های چپ و پوپولیست‌های راست
معمولاً سیاست‌مداران دست راستی متهم به پوپولیست بودن می‌شوند، حال آن‌که چنین پدیده‌ای را می‌توان در سیاست‌مدارن چپ نیز دید. آن‌ها نیز از طریق طرح خواسته‌هایی که امکان تحقق فوری آن‌ها نیست، برای جلب آرا رو به غریزه‌ها و نارضایتی مردم دارند.
پوپولیسم و عوام‌فریب
Demagogie از کلمه‌ی یونانی demos به معنای (خلق ـ مردم) و agein به معنای (رهبری کردن) می‌آید و به درستی به عوام‌فریبی ترجمه شده است. پوپولیسم در رابطه‌ای تنگاتنگ با عوام فریبی (انگلیسی: demagogy فرانسه: Demagogie آلمانی:Demagogie) نیز قرار دارد و بدون آن قادر به ادامه‌ی حیات نیست.
عوام‌فریب در حوزه‌ی سیاست دست به تحریکات گمراه کننده می‌زند و تلاش دارد مردم را تحت تاثیر قرار داده و از راه بدرشان کند تا بتواند با بی‌رحمی کامل و به دور از هر گونه شیوه‌ی دمکراتیک دست به اِعمال قدرت وحشیانه بزند. عوام‌فریب تملق‌گویی از توده‌ها را سرلوحه‌ی کار خویش قرار می‌دهد.
مخاطبش احساسات و غرایز و پیش‌داوری‌ها توده‌ها و مجیزگفتن از آن‌هاست. او به دروغ و تحریک متوسل می‌شود، حقیقت را وارونه یا خیلی ساده نمایش می‌دهد، هدف سیاسی خود را به عنوان امری عام‌المنفعه جلوه می‌دهد و شیوه‌ی خود را در مورد به عمل درآوردن مقاصد، تنها شیوه‌ی عملی، منطقی و قابل اجرا جا می‌زند. از این رو پوپولیست معمولاً فردی خودشیفته ‌است

پوپولیسم چیست؟(1)


چون لفظ «پوپوليسم» كاربرد هاى متنوعى دارد، قبل از هر چيز توضيح مختصرى در مورد كاربرد هاى مختلف آن ارائه مى كنيم و پس از آن با تمركز بر «الگوى اقتصاد سياسى پوپوليستى» آن را براى توضيح وضعيت بعد از انقلاب به كار مى گيريم. اين مقاله بخشى از يك پژوهش گسترده در باب اقتصاد سياسى بعد از انقلاب است كه در اين بخش ويژگى هاى اقتصاد پوپوليستى را مطرح مى كند. به اميد اينكه اين متن مقدمه اى بر نقد اين مفهوم باشد. كلمه پوپوليسم هنوز در زبان فارسى برابرنهاده اى كه مورد قبول همه باشد، پيدا نكرده است. در متون فارسى آن را مترادف الفاظى چون مردم باورى، مردم گرايى، مردم انگيزى، تمام خلقى، عوام گرايى و عامه گرايى قرار مى دهند. با توجه به كاربرد خاص پوپوليسم در سياست و اقتصاد سياسى به گمان من واژه «مردم انگيزى» براى آن از ساير برابر نهاده ها مناسب است. در اينجا به سه كاربرد مختلف مفهوم مردم انگيزى (پوپوليسم) اشاره مى كنيم، با اين تاكيد كه بحث ما تنها به مورد آخر توجه دارد.الف- مردم انگيزى به عنوان يك ايدئولوژى و نظام سياسى. از نظر ايدئولوژيك مردم انگيزى يعنى بزرگداشت مفهوم «مردم» (يا «خلق») تا حد مفهومى مقدس و باور به اينكه هدف هاى سياسى را بايد به خواست و نيروى «مردم»، جدا از حزب ها و نهاد هاى موجود، پيش برد. (آشورى، ۱۳۸۰)، مردم انگيزى خواست «مردم» را عين حق و اخلاق مى داند و اين خواست را برتر از همه سنجه ها و سازوكار هاى اجتماعى مى شناسد و بر آن است كه مى بايد ميان مردم و حكومت رابطه مستقيم وجود داشته باشد. اين اعتقاد همچنين با ايمانى ساده فضايل «مردم» را در برابر منش فاسد طبقه حاكم يا هر گروهى كه موقعيت سياسى و اقتصادى و منزلت اجتماعى برتر داشته باشد، قرار مى دهد و مى ستايد. يكى از خصوصيات مردم انگيزى، يافتن توطئه هاى «ضد مردمى» در هر جا است و اين برداشت معمولاً به دشمنى هاى نژادى و قومى دامن مى زند. به كارگيرى مفهوم مردم انگيزى به عنوان يك نظام سياسى احتياج به مقدمه اى كوتاه در زمينه طبقه بندى نظام هاى سياسى دارد. نظام هاى سياسى را مى توان بر حسب مواضعى كه در دو زمينه «ساخت قدرت» و «ميزان دخالت دولت در تغيير جامعه» دارند طبقه بندى كرد. البته اين تنها يكى از شيوه هاى طبقه بندى نظام هاى سياسى است. در اين طبقه بندى هر يك از دو معيار طبقه بندى به اين صورت توضيح داده مى شوند. از لحاظ جامعه شناسى سياسى «ساخت قدرت» بر دو نوع است؛ يكى ساخت قدرت يك جانبه و ديگرى ساخت قدرت دوجانبه. در ساخت قدرت يك جانبه، قدرت سياسى مشروعيت خود را از منابعى غير از جامعه (مردم) به دست مى آورد. در نتيجه نهاد هايى براى مشاركت گروه هاى اجتماعى در تصميم گيرى هاى سياسى وجود ندارد. در نظام هاى داراى ساخت قدرت دوجانبه منبع مشروعيت قدرت سياسى به نحوى ناشى از جامعه تلقى مى شود و در نتيجه نهاد هايى براى مشاركت دست كم بخش هايى از جامعه و گرو ه هاى اجتماعى در سياست وجود دارد. نظام هاى داراى ساخت قدرت يك جانبه را «آمرانه» و نظام هاى داراى ساخت قدرت دوجانبه را «مردم سالار» مى ناميم. از لحاظ ميزان دخالت دولت در تغيير جامعه نيز مى توان از دو موضع و گرايش سخن گفت. گرايش «چپ» به نظام هايى (و ايدئولوژى هايى) اطلاق مى شود كه از «ميزانى از دخالت دولت براى تغيير در ساخت اقتصادى و اجتماعى و سلسله مراتب امتياز هاى مستقر حمايت مى كند.» هدف از اين تغييرات، دستيابى به برابرى بيشتر است. ايدئولوژى ها و نظام هاى راستگرا، وضع موجود جامعه و نظام امتياز هاى مستقر را به عنوان امرى مطلوب و طبيعى و يا دست كم تغيير ناپذير تلقى مى كنند. با توجه به دو معيار فوق، جايگاه نظام و ايدئولوژى سياسى مردم انگيز را مى توان به اين صورت مشخص كرد (تاگارت، ۱۳۸۱): مردم انگيزى به عنوان يك ايدئولوژى و نظام سياسى نشان دهنده چپ گرايى معتدل و طرفدارى از حداقلى از مردم سالارى است. ب- مردم انگيزى به عنوان ساخت خاصى در عرصه سياست.عرصه سياست در جوامع مختلف از ساخت هاى متفاوتى (Polity) برخوردار است. ساخت هاى مختلف عرصه سياست را با توجه به چند ويژگى طبقه بندى مى كنند. (بشيريه، ۱۳۷۴) مهم ترين اين ويژگى ها عبارتند از: ۱- ميزان قدرت و توسعه يافتگى جامعه مدنى ۲- وجود يا فقدان رابطه اندام وار ميان حكومت و جامعه مدنى ۳- وجود يا فقدان رابطه ايدئولوژيك ميان حكومت و جامعه مدنى ۴- ميزان اتكاى ساخت قدرت سياسى به بسيج توده اى. به طور مثال عرصه سياسى متكثر كه بستر مناسبى براى شكل گيرى مردم سالارى است با توجه به ويژگى هاى فوق به اين صورت مشخص مى شود: جامعه مدنى و نهادها و موسسات آن خودجوش و نيرومندند و علائق افراد يا توده هاى پراكنده را در اصناف و گروه ها و تشكل هاى مختلف سازمان مى دهند. ميان حكومت و جامعه مدنى رابطه اى اندام وار وجود دارد. حكومت به طور مستقيم دست به بسيج حمايت توده هاى بى شكل نمى زند و در نتيجه زندگى سياسى «توده اى» نمى شود. از نظر ايدئولوژيك معناى اين سخن اين است كه از عنصر وعده و وعيدهاى بلندپروازانه و غيرواقع بينانه و افراطى كردن گرايش هاى سياسى خوددارى مى شود. به همين قياس «مردم انگيزى» نام ساخت خاصى در عرصه سياست است كه گاه از آن به عنوان «عرصه سياست توده اى» نيز ياد مى شود. ويژگى هاى اين ساخت از عرصه سياست (با توجه به معيارهاى پيش گفته) به صورت زير است: يك- جامعه مدنى در آن گسترش يافته و به طور نسبى نيرومند بوده و بر قدرت تاثير گذاشته و مى تواند بر زمامداران فشار وارد كند. دو- حكومت قادر به سركوب كامل جامعه مدنى نيست و در ضمن نمى خواهد نماينده آن نيز باشد. سه- حكومت براى مقابله با فشارهاى جامعه مدنى به جلب حمايت و بسيج توده اى متوسل مى شود. از اين طريق ضمن حل كردن بحران مشروعيت خويش، بحران مشاركت خود را نيز پشت سر مى گذارد. چهار- در صورت غلبه كامل حكومت بر جامعه مدنى ساخت عرصه سياست تغيير مى كند. اگر جامعه بتواند به طور متقابل توده را بسيج كند، انقلاب رخ مى دهد. همان طور كه از ويژگى هاى فوق مى توان دريافت اين ساخت عرصه سياست (مردم انگيز) معمولاً وضعيتى گذرا را مشخص مى كند و هميشه انتظار مى رود كه به وضعيت و ساخت ديگرى متحول شود. مردم انگيزى به عنوان يك ساخت عرصه سياست، مى تواند پس از پيروزى انقلاب ها نيز رخ دهد. در اين حالت گروه ها مى كوشند با توسل به توده ها يكديگر را از ميدان به در نمايند. مردم انگيزى به عنوان يك ايدئولوژى، نظام سياسى و ساخت عرصه سياست اگر چه براى فهم تحولات پس از پيروزى انقلاب اسلامى مى تواند داراى اهميت باشد، اما در اينجا مورد نظر ما نيست. ما در اينجا به كاربرد سوم اين مفهوم نظر داريم و ميزان انطباق آن بر وضعيت ايران را مورد بحث قرار مى دهيم.پ - مردم انگيزى به عنوان يك الگوى اقتصاد سياسى.الگوى اقتصاد سياسى مردم انگيز نخستين بار براى تبيين وضعيت اقتصاد سياسى برخى از كشورهاى آمريكاى لاتين به كار گرفته شد. از اين الگو دو روايت متفاوت وجود دارد؛ در روايت نخست تاكيد به طور عمده بر وضعيت طبقات اجتماعى است و تلاشى كه براى تسلط بر جامعه مى كنند. (روكس بروف، ۱۳۷۳) مطابق اين روايت اگر طبقه حاكم در يك جامعه دچار دودستگى باشد و هيچ جناحى از آن نتواند اراده خود را بر ديگرى تحميل كند، در اين صورت نيروى سومى (مانند يك رهبر نظامى) ممكن است قدرت را قبضه كند و به نمايندگى از طرف كل طبقه مسلط حكومت كند. اين تحليلگران در بحث از وضعيت كشورهاى آمريكاى لاتين مى كوشيدند تا دو وضعيت مختلف را از يكديگر متمايز كنند. در حالت اول كشمكش ميان دو جناح يك طبقه و يا ميان دو طبقه به بن بست مى رسد و توازن ويرانگر حكومت اتفاق مى افتد. در حالت دوم قدرت از يك جناح يا يك طبقه به جناح و طبقه ديگر انتقال مى يابد و تركيب جديدى از گروه هاى حاكمه شكل مى گيرد. در اين حالت فرايند تجديد سازمان طبقات مسلط ممكن است تحت نظارت نيروى سومى عملى شود كه امكان دارد كه تنها منافع طبقه حاكم را نمايندگى نكند و ممكن است حتى داراى منافع خاصى نيز باشد. اين حالت دوم را مردم انگيزى (پوپوليسم) مى نامند. روايت دوم از اقتصاد سياسى مردم انگيز، الگوى خود را با تاكيد بر ويژگى هاى اين نظام سامان مى دهد. (علوى تبار، ۱۳۸۰) اين ويژگى ها را مى توان به صورت زير فهرست كرد: ۱- نظام سياسى در اين الگو به جاى يك طبقه، بر چند طبقه اجتماعى تكيه داشته و جهت گيرى خود را با هدف تامين منافع و علائق اين چند طبقه تنظيم مى كند. ۲- تكيه گاه نظام سياسى مردم انگيز طبقات شهرى اند و مالكان و دهقانان روستايى جايى در ائتلاف حاكم بر جامعه ندارند. از اين رو در دوراهى هاى انتخاب خط مشى هايى كه منافع شهرنشينان را تامين مى كنند حتى به قيمت متضرر شدن روستائيان به مرحله اجرا درمى آيند. ۳- ائتلاف حاكم در اقتصاد مردم انگيز شامل بخشى از سرمايه داران، طبقه متوسط جديد و فقراى شهرى مى شود. ۴- مخارج بخش دولتى بسيار بالا است. اين مخارج در جهت تامين خدمات گسترده اجتماعى و دادن يارانه به طبقات متوسط و فقير شهرى مصرف مى شود. ۵- حقوق و دستمزد پرداختى به طبقات متوسط جديد به طور نسبى بالا است. ۶- واردات كالاهاى مصرفى در سطح بالايى قرار دارد. ۷- دولت، مداخله گر و داراى نقش و كاركرد بسيار گسترده اى در اقتصاد است. ۸- بخش عمده سرمايه گذارى توسط دولت صورت مى گيرد. ۹- دولت تلاش مى كند تا از سرمايه دارى ملى در مقابل اقتصاد بين المللى و رقابت خارجى به طور كامل حمايت كند. - تامين هزينه هاى دولت يا از طريق اخذ ماليات از بخش كشاورزى و يا از طريق فروش منابع ملى صورت مى پذيرد.




۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

متن نامه سروش به آیت الله خامنه ایی

عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد. صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند. قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدندوجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند. چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت. شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.
آقای خامنه ای،
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده
درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.
شادم که آخرالامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.
آقای خامنه ای،
می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذرانید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.
خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!
از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
لطف حق با تو مداراها کند چونکه از حد بگذرد رسوا کند
می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:
ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا (خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)
می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که
آفرین ها بر تو بادا ای خدا بنده خود را ز غم کردی جدا
آتشی زد او به کشت دیگران باد آتش را به کشت او بران
آقای خامنه ای،
می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.
سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.
این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.
آقای خامنه ای، بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:
با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
و گفتند:
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.
جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.
این نه آن شیر است کز وی جان بری یا ز پنجه قهر او ایمان بری
فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.
برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.
ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.
ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.
ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.
[][][]
با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:
و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد – سوره اعراف 164)
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.
ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر
. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.
آب و دریا ای خداوند آن توست باد و آتش جمله در فرمان توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود ور نخواهی آب هم آتش شود
تو بزن یا ربنا آب طهور تا شود این نار عالم جمله نور

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

احمدی نژاد تیک عصبی دارد

دوستان گرامی
نمی دانم تا کنون پس از انتخابات به چهره کریه احمدی نژاد دقت کرده اید یا خیر؟
اگر دقت کنید پی به تیک عصبی وی خواهید برد.نشانه تیک عصبی او بازی با گوشه لبهاش است که به کرات تکرار می شود.دوستان عزیز اینها علاوه بر اینکه نغمت خداوند بر این کریه المنظره است بلکه نتیجه نفرین همه مادران شهید،بغضهای معترضان و آه اسیران در بند است.

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

روز قدس سپاه می خواهد کشته های کردستان را به جای بسیجیان اعتراضات مردمی قالب کند



در جریان تظاهرات مردم معترض به کودتای انتخاباتی و آتش گشودن کودتاچی ها به روی آنها 178 نفر از بسیجیان پایگاه شهدای 15 خرداد با فرمان آتش مستقیم به روی مردم شرکت کردند. در همین حال تعدادی از آنها که البته رتبه هایی همردیف پاسدار داشته اند نیز برای سرکوب هموطنان کُرد به این مناطق فرستاده شده بودند. تعدادی از این افراد جمعی شرکت آبفای جنوب شرقی بودند. برای همین نیز نماینده وزیر نیرو برای تقدیر از نقش بسیجی ها در جریان انتخابات به فرمانده آنها جایزه داده است.
آنها که در تهران بودند در کشتار مردم، دستگیری ها، تیغ کشی ها، چماق کشی ها و قمه زنی ها به خدمت گرفته شدند.
از میان آنها که به کردستان اعزام شده بودند چند نفر در درگیری های مسلحانه کشته و شماری زخمی می شوند. جسد ها حدود ده روز پیش به تهران انتقال داده شد و در سردخانه میوه گوشت واقع در جاده شاه عبدالعظیم نرسیده به شهر ری نگهداری شد.
برای اعلام دلیل کشته شدن این افراد بحث های فراوانی انجام شد. ابتدا این نظر غالب بود که اگر کشته شدن آنها در کردستان را اعلام کنیم ضعف سپاه و بسیج را در منطقه نشان داده ایم. سرانجام نظر احمدی نژاد و بیت رهبری بصورت واحد اینگونه ابلاغ شد که کشته شدگان بعنوان کشته شدگان بدست مردم اعلام شوند. یعنی بگویند اینها همه بدست معترضین نتیجه انتخابات کشته شدند. درحالیکه آنها در درگیری های نظامی کشته شده بودند و ارتباطی به تظاهرات و اعتراضات مردم نداشت.
گفته می شود که نارضایتی بسیار بالایی در سطح بسیج گسترش یافته است. من از (نام و موقعیت منبع خبر) پرسیدم که چرا زودتر خبر کشته شدن این افراد را اعلام نکردند؟ او گفت که در این مدت سرگرم خاموش کردن اعتراضات بسیجی ها و خانواده های آنها بودند. امروز سردار جعفری اعلام کرد که بسیج 20 کشته داشته است. البته او نگفت که این کشته ها مربوط به درگیری های نظامی در منطقه بوده است و نه درگیری با مردم بی سلاح و معترض به نتیجه انتخابات.
در روزهای آینده قرار است این اجساد را مانند اجساد قربانیان جنگ با عراق نمایش دهند و به مردم وانمود کنند که اینها نتیجه کار موسوی و خاتمی و هاشمی است. این نمایش با هدف خاموش کردن موج نارضائی در بسیج و کاشتن تخم کینه و انتقام در بسیج و سپاه علیه این سه شخصیت است، زیرا مردمی که هولناک ترین صحنه های سرکوب را در خیابان ها دیده اند، از کشته شدن این افراد ناراضی نیستند.
منبع خبر می گفت شاید جنازه ها را در روز قدس بخواهند تشییع کنند تا نماز جمعه هاشمی رفسنجانی را هم به نفع خود مصادره کنند و با به خیابان آوردن بسیج مردم را هم بترسانند تا در باره انتخابات شعاری ندهند.
نتیجه: پس از آن بنا به سخن آقای خامنه ایی در نماز جمعه 29 خرداد که سران معترضین را مسوول خونهای ریخته شده می دانست سران معترض را محاکمه نمایند.

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(9) دادستان مرتضوی


سعید مرتضوی در سال 1346 در شهرستان میبد به دنیا آمد . تحصیلاتش را در همانجا آغاز کرد و در دوران جنگ به بسیج پیوست. وی سپس به عنوان سهمیه بسیج به دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت راه یافت و از همان جا در سال 1365 به عنوان ضابط قضایی طرح كوثر در دادگستری استان یزد شروع به کار کرد.

پس از چندی به شهربابک رفت و به عنوان دادیار در این شهر مشغول به کار شد و به سرعت به عنوان مسئول واحد اجرای احکام منصوب شد . وی در سن نوزده سالگی دادیار شد و پس از نه ماه در سن بیست سالگی به مقام ریاست دادگاه حقوقی دو مستقل رسید ! او پنج سال رئیس دادگستری این شهر در استان کرمان بود. در همین دوران بخاطر یک افتضاح اخلاقی پرونده ای قضایی برای او تشکیل شد؛ پرونده ای که مدتها در دادگاه انتظامی قضات او را گرفتار کرد اما همین موضوع باعث شد به تهران بیاید و مشکل خود را با کمک پسر شیخ محمد یزدی حل کند.

در همین دوره، مرتضوی توسط بادامچیان معاونت سیاسی قوه قضائیه به کار گرفته شد. در دوره حکومت شیخ محمد یزدی و موتلفه در قوه قضائیه تصفیه گسترده ای صورت گرفت و بسیاری از قضات و دادیاران و مستشاران و سایر مقامات قوه قضائیه که از قبل از انقلاب در این قوه مشغول کار بودند کنار گذاشته شدند و گروهی از قضات جوان که اکثرا سهمیه جنگی و بسیج بودند و غالبا در سنین زیر سی سال بودند، به عنوان قاضی وارد دستگاه قضائی شدند .

سعید مرتضوی که تازه از شهرستان آمده بود، توسط تیم جدیدی که دستگاه قضایی را اداره می کرد جذب شد و به سرعت به یکی از پلید ترین قضات دستگاه قضایی تبدیل شد.

مرتضوی پس از ورود به تهران در سال 1373 رئیس شعبه 9 دادگاه عمومی تهران شد و مدتی بعد به شعبه 34 مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت منتقل شد. پس از آن مرتضوی که هنوز در حال تحصیل بود و گفته می شد در دوره فوق لیسانس حقوق دانشگاه آزاد درس می خواند و هنوز سی ساله نشده بود، رئیس شعبه 1410 یا دادگاه مطبوعات شد. او در این مسئولیت120 نشریه مختلف را در طول هشت سال توقیف و بسیاری را به زندان و شلاق و جریمه نقدی و ... محکوم کرد.

یکی از مهم ترین پرونده های قاضی مرتضوی که همیشه او را در موقعیت یک متهم به قتل قرار داده است، قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی - کانادایی بود که در تیرماه سال 1382 پس از یک دستگیری در حین عکاسی، توسط مرتضوی بازجویی شد و در حین بازجویی با ضربه مغزی کشته شد.

وی پس از ارتکاب این قتل و نشان دادن عبودیت خود به خامنه ای با اشاره او و دفترش توسط هاشمی شاهرودی به سمت دادستان انقلاب و عمومی مرکز انتخاب شد و به قدرت بلامنازعی در قوه قضاییه تبدیل شد. گفته می شود سیاست گذار واقعی قوه قضاییه اوست و نه هاشمی. وی این روزها با حمایت خامنه ای و اصغر حجازی به یکی از قدرتمند ترین چهره های کودتا تبدیل شده است و به جز خامنه ای و دفتر او به کسی پاسخگو نیست.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(8) سید محمد حسین زاده حجازی


سید محمد حسین زاده حجازی، متولد سال 1335 در اصفهان است. و پیش از انقلاب مدت کوتاهی بازداشت و از دانشگاه اخراج شد.

سید محمد حجازی از بدو انقلاب به عضویت سپاه در آمد و در سرکوب نیروهای سیاسی و مردم در مناطق آشوب زده کردستان و آذربایجان غربی فعال بود. وی در دوران جنگ به امر اعزام نیروهای مردمی پرداخت. از این رو مسوول اعزام نیرو به جبهه های جنوب بود.

مدتی نیز در سنگر مسوول ستاد سپاه منطقه دوم کشوری خدمت کرد. پس از آن جانشین فرمانده سپاه منطقه چهارم کشوری، جانشین قرارگاه عملیاتی سلمان در جبهه های میانی و غربی، جانشین فرمانده قرارگاه قدس سپاه تا پایان دوران دفاع مقدس بود. پس از پایان جنگ، معاون هماهنگ کننده نیروی مقاومت بسیج شد؛ تا آن که در سال 1376 به سمت معاون نیروی انسانی نیروی مقاومت بسیج منصوب گردید.

وی پس از احراز مسوولیت معاون هماهنگ کننده فرماندهی کل سپاه، به مدت ده سال فرمانده نیروی مقاومت بسیج بود. وی با حکم جعفری به قائم مقامی سپاه و همچنین با حفظ سمت به عنوان فرماندهی قرارگاه ثارالله سپاه انتخاب شد. این نیرو نقش اساسی در سرکوب مردم در جریان کودتا و اعتراضات پس از آن به عهده داشته است.

مقر این نیرو در حد فاصل ده ونک و اوین در شمال تهران قرار دارد، و به عنوان مسئول حفظ امنیت پایتخت است.

فرمانده اين قرارگاه، فرماندار نظامي تهران است. در ساختار سپاه پاسداران به ویژه در سال های اخیر و به خاطر خطری که مسئولان امنیتی نسبت به شورش ها شهری احساس می کردند این قرارگاه از اهمیتی ویژه برخوردار شد و خصلت امنیتی نیز پیدا کرد. فرماندهی این قرارگاه را از بدو تاسیس فرماندهان ارشد سپاه به عهده داشته اند. در دوران خاتمی محمد علی جعفری به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه هدایت این قرارگاه را به عهده داشت. از سال 84 تا 86 پاسدار زاهدی فرماندهی نیروی زمینی و قرارگاه ثار الله را به عهده داشت.

حجازی در دورن خاتمی فرماندهی ‏بسیج کشور را بر عهده داشت و به عقیده برخی «اصلاح طلبان»، وی یکی از افراد موثر در بحران سازی های پیش روی ‏دولت خاتمی بود. وی به طور مشخص، به همکاری با فرایند ورود بسیج به منازعات سیاسی و سکوت تاییدآمیز در مقابل ‏عضویت بسیجیان در گرو های ضربتی چون "انصارحزب الله" متهم بود. ‏

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(7) محمدعلی جعفری


متولد سال 1336 در یزد است. وی همچنین به نام علی جعفری یا عزیز جعفری شناخته می شود. وی تحصیلات خود تا مقطع دبیرستان را در یزد به پایان رساند و در سال 1356، در رشته معماری دانشگاه قبول شد و در آستانه پیروزی انقلاب دستگیر و به زندان افتاد. جعفری در سال 1358 به عنوان نماینده دانشكده در انجمن اسلامی دانشگاه تهران حضور داشت و در اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 در تهران نیز فعال بود. او پس از تعطیل دانشگاه، مدتی در جریان انقلاب فرهنگی فعال بود و پس از شروع جنگ به عنوان یك بسیجی عازم جبهه‌ها شد و در سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. گفته می شد وی مدتی نیز محافظ آیت الله روح الله خاتمی پدر محمد خاتمی بود.

وی پس از مدتی به عنوان فرمانده قرارگاه عملیات غرب و جنوب تعیین شد و از جمله مسوولیت های نظامی آن، فرماندهی تیپ عاشورا، فرماندهی قرارگاه قدس، فرماندهی قرارگاه نجف و معاونت عملیات سپاه سوسنگرد بود. وی معاونت عملیات ستاد مشترك سپاه و جانشین نیروی زمینی نیز بوده است. محمد علی جعفری در سال 1371 موفق به اخذ مدرك كارشناسی ارشد در رشته معماری شد. سپس به تحصیل دوره فرماندهی و ستاد در سال‌های 71 و 72 در دانشگاه جنگ سپاه گذراند و مدتی نیز در دوره‌های دافوس سپاه به تدریس مشغول بود

وی از سال 1371 همزمان با تحصیل مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه را به مدت 13 سال بر عهده گرفت، كه در 5 سال آخر آن، مسئولیت فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران نیز بر عهده وی بود. در این مدت با شعار جوانگرایی در فرماندهی سپاه، بخش زیادی از فرماندهان قدیمی سپاه را کنار گذاشت. جعفری پیش از عهده دار شدن فرماندهی سپاه پاسداران دو سال ریاست مركز تحقیقات راهبردی سپاه را اداره کرد و در سال 86 ناگهان با برکناری رحیم صفوی به فرماندهی سپاه رسید.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(6) احمد سالک


احمد سالک، متولد ۱۳۲۵ در شهر اصفهان است. وی در دوران شاه مدت کوتاهی در زندان بود که سابقه‌ی خوبی هم نداشت. پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ او به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان رسید و پس از برکناری حجت‌ الاسلام امیر مجد اولین فرمانده بسیج مستضعفان، وی به فرماندهی این نهاد برگزیده شد. وی پس از آن به فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی رسید و سه دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بود. سالک همچنین در وزارت خارجه رژیم ، مسئولیت ارتباط با نهضت هاى آزادیبخش را به عهده داشت و از این طریق در صدور بحران و تروریسم مستقیماً مشارکت داشت. وی به خاطر تجربیاتی که در این امر کسب کرده بود دهسال در دوران خمینی و خامنه‌ای نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس را به عهده داشت. سپاه قدس در بسط و توسعه‌‌ی تروریسم در خارج از کشور فعالیت می‌کند. سالک همچنین در دوران خامنه‌ای نزدیک به شش سال نمایندگی ولی فقیه در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران را عهده‌دار بود. در این دوران که با ریاست جمهوری خاتمی هم‌زمان بود، حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران یکی از نهادی مرتبط با سازمان اطلاعات موازی بود که نقش مهمی در سرکوبی جنبش و نیروهای سیاسی به عهده داشت. وی یکی از دشمنان آیت‌الله منتظری است و در روزهای اخیر در بسیج طلبه‌های قم برای نوشتن نامه علیه رفسنجانی مشارکت مستقیم داشته است. سالک در دولت احمدی نژاد به دبیری هیات عالی گزینش رسید و پس از وقفه‌ای چند ساله طرح «گزینش مدیران» را از سر گرفت.

وی در خردادماه ۸۷ سخنگوی جامعه روحانیت مبارز شد. سالک همچنین معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت یکی از ارگان‌های صدور بحران و تروریسم رژیم را عهده ‌دار است.

وی یکی از اعضای «هیأت نظارت بر انتخابات» دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری منتخب شورای نگهبان بود و تمامی تلاش خود را برای بیرون آوردن احمدی‌نژاد از صندوق به خرج داد. وی یکی از مدافعان تز توطئه‌ی «انقلاب مخملی» در سال‌های گذشته بود. کودتاچیان با طرح چنین ادعاهایی پیشاپیش تصمیم‌ خود برای کودتا به منظور جلوگیری از انتخاب کاندیدای جناح مقابل را گرفته بودند. گفته می شود وی در سرپرستی بازجویی ها و همچنین گرفتن اعترافات نقش مستقیم دارد.


سالک به عنوان نماینده خامنه‌ای در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران در همایش یك روزه ولایت و خبرگان رهبری كه در شهرستان دورود برگزار شد از «فعالیت کمیته پنج‌ نفره‌ای برای نفوذ دادن افراد خاص به خبرگان و در نهایت به انحراف کشیدن آن و فروپاشی نظام اسلامی» خبر داد. بایستی توجه داد منظور سالک از «نفوذ دادن» افراد خاص به مجلس خبرگان مجتهدانی چون محمدرضا توسلی رئیس دفتر خمینی، محمدرضا عباسی‌فرد، اسدالله کیان‌ ارثی، سید محسن موسوی تبریزی، مجید انصاری و... بود که به جز توسلی صلاحیت بقیه رد شده و امکان شرکت در انتخابات را نیافتند. عباسی فرد 12 سال عضو شورای نگهبان، 8 سال عضو خبرگان، عضویت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان 8 سال نماینده مجلس، رئیس دیوان

عدالت اداری، معاون اجرایی قوه قضاییه، مشاور رئیس جمهور و مشاور رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. در این انتخابات صلاحیت بیش از ۲۴۴ مجتهد از سوی شورای نگهبان رد شد.

سالک هم‌چنین اضافه کرد «گروه هایی كه در گذشته نقش عامل برانداز را بازی كرده اند هم اینك چشم به نفوذ به شوراها دوخته اند و به نتیجه رسیده اند كه باید از پایین و شوراها نفوذ خود را گسترش دهند.»

وی همچنین پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌ جمهوری از آن‌جایی که می‌دانست در برابر کودتای طراحی شده مردم سکوت نخواهند کرد در مصاحبه به خبرگزاری فارس سه روز پیش از برگزاری انتخابات گفت:

«آشوبگران خیابانی با به خدمت گرفتن اراذل و اوباش می‌خواهند اتفاقاتی را كه در راستای انقلاب‌های مخملی در آسیای میانه رخ داد در ایران تكرار كنند» .

او هم اکنون یکی از کسانی است که پروژه‌ی اعتراف گیری از دستگیرشدگان مبنی بر طراحی «انقلاب مخملی» را هدایت می کند. سالک در مصاحبه با سایت رجا نیوز در مورد اعترافات ابطحی و عطریانفر گفت: «در طول اين دو ماهي كه اين دو، در اختيار بازجويان بودند، به واقعيت آن چيزي كه در جمهوري اسلامي مي گذرد، پي بردند و در دادگاه هم شاهد چهره تواب اين افراد بوديم .«

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(5) ذوالنور


وی یکی از شاگردان و مریدان مصباح یزدی و موسسه در راه حق است که بعدها به مؤسسه آموزشی امام خمینی تغییر نام یافت. ذوالنور با آن که حضور فعالی در جبهه‌های جنگ نداشت پس از پایان جنگ در دوران رفسنجانی و خاتمی فرماندهی تیپ مستقل امام صادق قم (بسیج طلاب و روحانیون سراسر کشور) را عهده دار شد. این تیپ در سال 66 به طور رسمی شکل گرفت و قبل از آن تحت عنوان گردان‌های روحانیت در جبهه حضور داشت. بنا به ادعای گردانندگانش این تیپ دارای ۱۰ هزار عضو در سراسر کشور است. این تیپ طی سال‌های گذشته به مدد حمایت دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم و دادگاه ویژه روحانیت و نهادهای قدرت در رژیم نقش برجسته‌ای در ایجاد خفقان و جو رعب و وحشت در سطح حوزه‌ علمیه قم داشته است. آموزش فنون رزمی به طلبه‌ها یکی از اقدامات این تیپ در حوزه علمیه قم است.

از جمله وظایف این تیپ، اداره مرکز بسیج طلاب حوزه علمیه قم و مشهد و روحانیون سپاه و ارتش است.
این تیپ به منظور کنترل حوزه‌های علمیه قم و مشهد دارای پنج گردان تبلیغی- رزمی در قم و دو گران در مشهد است. همچنین در 44 پایگاه مقاومت در قم و 58 پایگاه در خراسان فعال هستند.

ذوالنور در مقام ریاست این تیپ با پشتیبانی شیخ محمد یزدی و مرتضی مقتدایی در حمله به حسینیه و بیت‌ آیت‌الله منتظری شرکت داشت. ذوالنور همچنین یکی از رهبران اصلی کفن‌پوشان، طلاب و لباس‌شخصی‌ها در بحران آفرینی علیه دولت خاتمی بود. پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد و تقویت موضع مصباح یزدی وی ابتدا به ریاست ستاد حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه منصوب شد و عاقبت تیرماه گذشته در پی تغییر و تحولاتی که در سپاه صورت گرفت ارتقای مقام پیدا کرد و به جانشینی سعیدی نماینده خامنه‌ای در سپاه رسید. این تغییر و تحولات از خردادماه ۸۷ با برکنار مرتضی رضایی جانشین فرماندهی سپاه آغاز شد و با تغییر فرماندهان نیروی زمینی و لایه‌های میانی سپاه تکمیل شد. ذوالنور و طائب به عنوان دو روحانی نظامی نزدیک به خامنه‌ای در این تغییر و تحولات ارتقای مقام یافتند تا منویات رهبری در سپاه و به ویژه انتخابات پیش روی ریاست جمهوری را برآورده کنند.

ذوالنور نظر خامنه ای را در مورد انتخاب احمدی نژاد این گونه بیان کرده است : «اگر کسی از ناحیه مقام معظم رهبری مورد غضب باشد، آن مقام اذن تصرف در امور را ندارد و اگر هم دستگاه‌های ذیربط در پایین کشیدن آن مسوول وظیفه خود را انجام ندهند، این وظیفه مردم است که به خیابان‌ها بریزند و آن شخص را به زیر بکشند . ...حمایت‌های ایشان از همه دولت‌ها مثل لطف عمومی خدا در ماه مبارک رمضان است؛ همه مشمول این حمایت هستند ولی نوع حمایت‌هایی که از دولت آقای احمدی‌نژاد داشتند، حمایت خاص است .»

ذوالنور یک روز پس از دریافت حکم جانشینی نمایندگی ولی فقیه در سپاه در حوزه علمیه معصومیه قم حضور یافت و طی سخنانی حمایت خود از مصباح یزدی را اعلام ‏کرد، و گفت : «شاگردان آیت الله ‎ ‎مصباح یزدی و كسانی كه از طریق موسسه در راه حق تغذیه فكری شده اند با ‏استقامت و ‎ ‎پایداری بر ارزشهای انقلاب اسلامی ثابت قدم بوده و هستند »

ویژگی اصلی ذوالنور نیز همچون خامنه‌ای و احمدی‌نژاد دروغ‌گویی است و به همین خاطر نزد خامنه‌ای مقبول افتاده است. به گفته‌های او به نقل از خبرگزاری مهر توجه کنید:

«... از مدتها قبل با امکانات فراوان و ایجاد سازمانی به نام رای با 300 هزار عضو با ساختار شرکتهای هرمی قصد ایجاد انقلاب مخملی و براندازی نظام را داشتند. ... این سازمان به افرادش دستور داده بود که در صورت قطع پیامک، تلفن، اینترنت و سایت فیس بوک، دستورات را از شبکه بی بی سی دریافت کنند. ... یکی از روزنامه های پر تیراژ کشور متعلق به یکی از کاندیداها 10 خبرنگار را به بهانه پوشش خبری یک مسابقه فوتبال به یکی از کشورهای عربی فرستاد که این افراد نه تنها در این مسابقه حضور نیافتند بلکه آموزش های ویژه ای را برای ساخت مواد منفجره و ایجاد انقلاب مخملی در مطبوعات فرا گرفتند.

وی با عنوان اینکه دو روز قبل از انتخابات در تهران و شهرهای اطراف قحطی بیل و کلنگ شده بود، گفت: کلیه امکانات آشوب از جمله باتوم برقی، موبایل ثریا و گاز اشک آور در اختیار آشوبگران قرار گرفته بود.
به گفته وی با پرتاب یک گاز اشک آور از سوی نیروهای بسیج و انتظامی به آشوبگران، در عوض با پنج گاز اشک آور پاسخ می دادند.

جانشین نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران حمله به حوزه 117 تهران را توسط آشوبگران یکی از عملیات گسترده و سازماندهی شده اعلام کرده و یادآور شده : بسیجیان در یک مقاومت یک ساعته تنها هزار گلوله مشقی و هوایی شلیک کردند ولی با راهیابی آشوبگران به داخل حوزه به علت وجود 300 قبضه سلاح در آن با شلیک مستقیم دو نفر کشته شدند.»

هر آدم ناواردی هم می داند که اگر جریانی قرار است «کودتای مخملی» که از اسمش هم پیداست انجام دهد دیگر به دنبال اسلحه و سلاح آتشین و کوکتل مولوتف و ... نمی رود.

ذکر این نکته لازم است وقتی عناصری تا این حد کوته بین و دروغ‌گو بر جان و مال و حیثیت مردم حاکم شده‌اند برای برای تحکیم پایه‌های قدرتشان از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کنند.


آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(4) حسین طائب (میثم)


حسین طائب (میثم) متولد ۱۳۴۲ تهران است. وی همچون مجتبی ذوالنور متعلق به نسل جدید رژیم است و خامنه‌ای تلاش می‌کند آن‌ها را در نهاد‌های رژیم به قدرت برساند تا زمینه‌ی لازم برای ارتقای فرزندش مجتبی فراهم آید. حسین طائب، پس از تصدی مسئولیت‌های مختلفی چون معاون فرهنگی ستاد مشترك و فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) سپاه، به عنوان فرمانده نیروی مقاومت بسیج منصوب شد.


وی به نقل از منابع رژیم پس از طی دوران تحصیلی ابتدایی و متوسطه در مدارس محله 17 شهریور تهران، به جرگه طلبگی پیوست و دروس حوزوی را در حوزه‌های علمیه تهران، قم و مشهد ادامه داد. وی یکی از شاگردان خامنه‌ای است. طائب در سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و فعالیت خود را از سپاه منطقه 10 تهران آغاز كرد. وی همچنین دارای مسئولیت های متعددی در سپاه استانهای قم و خراسان رضوی بود.
وی مدتی معاون هماهنگ‌كننده دفتر خامنه‌‌ای و همچنین مدت بیش از سه سال معاون فرهنگی ستاد مشترك سپاه و نیز فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) بود.

طائب یکی از جنایتکارانی است که در وزارت اطلاعات رژیم مشغول به کار بود و پس از افشای قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۷۷ از وزارت اطلاعات پاکسازی شد و بلافاصله در بیت‌رهبری به عنوان معاون همگاهنگ‌ کننده مشغول به کار شد.

طائب پس از انتخاب جعفری به فرماندهی سپاه به جانشینی فرماندهی بسیج رسید و در پی تغییر و تحولات گسترده در سپاه پاسداران در سال ۱۳۸۷ ارتقای مقام یافت و به فرماندهی بسیج و معاونت فرماندهی کل سپاه پاسداران انتخاب شد.

حسن فیروز آبادی از نزدیکان خامنه‌ای و رئیس ستاد كل نیروهای مسلح در بیست سال گذشته و تنها فرمانده نظامی که تغییر نکرده در ‏مراسم معرفی فرماندهان نیروی زمینی، بسیج و قرار گاه ثارالله سپاه پاسداران گفت : «حسین طائب فرمانده جدید نیروی مقاومت بسیج بهترین ‎ ‎گزینه‌ای است كه ‏می‌تواند بسیج مدنظر فرمانده كل قوا را سازماندهی و آماده ‎ ‎كند.»

نقش بسیج سپاه پاسداران در سرکوبی روزهای اخیر نشانگر اهدافی است که خامنه‌ای بر دوش این نیرو گذاشته است.

به دنبال تغییرات ساختاری در سپاه پاسداران، جعفری و طائب از تشکیل «گروه های رزمی ‏کربلا» خبر دادند.

پیش از این در اوایل دهه هفتاد و پس از خیزش مردم در مشهد، قزوین، اسلام‌شهر و شیراز، بسیج سپاه پاسداران مبادرت به تشکیل گردان‌های عاشورا و الزهرا کرد. هدف و ماموریت ‏اصلی تشکیل این گردان‌ها سرکوبی شورش و ناآرامی شهری بود.

در آذرماه ۸۶ پانزده هزار بسیجی از اعضای گردان های عاشورا و الزهرا در مقابل خامنه‌ای حاضر شدند و ‏بخش دیگری از بسیجیان برای اولین بار تحت عنوان «گروه های رزمی کربلا» به انجام مانور و رژه پرداختند.‏

تعداد این گروه های رزمی را فرمانده کل سپاه 30 هزار و حسین طائب 28 هزار ‏گروه عنوان کرد که در قالب 228 هزار هسته مقاومت تشکیل شده اند.‏

یک روز پس از اعلام موجودیت گروه های رزمی کربلا، جعفری فرمانده سپاه خبر داد "گردانهای عاشورا برای ‏دفاع از مناطق شهری و گروههای رزمی کربلا برای عملیاتهای ‎ ‎ویژه و نبردهای نامتقارن تشکیل شده اند.‏

تحولات روزهای گذشته به خوبی نشان داد که فرماندهان کودتا از اعضای گردان‌‌های عاشورا و گروه‌های رزمی کربلا در سرکوب داخلی استفاده کرده‌اند.

طائب که در دروغ‌گویی از خامنه‌ای و احمدی‌نژاد نسبت برده، ماه گذشته ابتدا منکر نقش بسیجیان و پلیس ضد شورش در ایجاد خرابکاری شد اما پس از انتشار گسترده فیلم‌ها و عکس‌هایی حاکی از نقش نیروهای رسمی در این خرابکاری‌ها در اینترنت وی در ادعایی مضحک مدعی شد: اغتشاشگران برای ایجاد خرابکاری، لباس بسیج و نیروی انتظامی را پوشیده بودند.

هدایت کمیته مشترک تشکیل شده پس از کودتا خرداد ۸۸ به عهده‌ی طائب است. وی تلاش می‌کند آن‌چه را که به دروغ مدعی بود با فشار و شکنجه از زندانیان اعتراف بگیرد.

گفته می‌شود وی یکی از کاندیداهای جدی وزارت اطلاعات در دولت بعدی احمدی‌نژاد است. موضوع پخش اعترافات تلویزیونی یکی از اختلافات او با محسنی اژه‌ای وزیر اطلاعات بود.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(3) غلامحسین محمدی گلپایگانی


وی کار خود را از ارتش شروع کرد و در بهار ۵۸ سمت نمایندگی خمینی در پایگاه هشتم شکاری اصفهان را یافت و پس از مدتی به تهران منتقل شد اما همچنان در عقیدتی سیاسی نیروی هوایی به فعالیت پرداخت. احتمالاً سابقه‌‌ی آشنایی او با خامنه‌ای به همین دوران بر می‌گردد که خامنه‌ای در وزارت دفاع و نیروهای مسلح از سوی خمینی و شورای انقلاب مأموریت داشت. محمدی گلپایگانی در سال‌های آغازین دهه‌ی سیاه ۶۰ در دادگاه انقلاب ارتش به همکاری با محمدی‌ری‌شهری مشغول شد. این دو در دوران طلبگی در مدرسه آیت‌الله گلپایگانی در قم دوست و همدرس بودند. ری‌شهری در مصاحبه با کیهان فرهنگی خرداد 1383 می‌گوید: « من در اولین سفر تبلیغی‏ام همراه با آقای محمدی گلپایگانی بودم». هنگام تصدی وزارت اطلاعات توسط ری شهری وی دوست دوران طلبگی اش را نیز به وزارت اطلاعات منتقل کرد. از این‌جا بود محمدی گلپایگانی پله‌های ترقی را به سرعت پیمود. وی همراه با علی‌اصغر حجازی در سازماندهی وزارت اطلاعات مشارکت داشت و در جریان کشتار سال ۶۷ او و حجازی معاونت‌های وزارت اطلاعات را به عهده داشتند. پس از انتخاب خامنه‌ای رهبری نظام او با ترک وزارت اطلاعات به بیت‌رهبری انتقال یافت و در میان کاندیداهای بسیاری از جمله ناطق نوری و عبد‌الله نوری و ... ریاست دفتر او را به‌عهده گرفت. بشری‌السادات دختر بزرگ خامنه‌‌ای عروس محمدی گلپایگانی است. از این طریق پیوند خامنه‌ای و محمدی‌گلپایگانی مستحکم‌تر شده است.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(2) سید علی اصغر حجازی


علی اصغر حجازی پس از انقلاب کار خود را به عنوان سرپرست «هیأت بازرسی ادارات در تخلف از فرمان امام» در سال ۵۹ آغاز کرد. وی در سرکشی به ادارات و مراکز دولتی به توطئه چینی و پرونده سازی علیه زنان و مسئله حجاب می‌پرداخت. وی پس از راه‌اندازی وزارت اطلاعات به این وزارتخانه منتقل شد و پس از مدتی معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات را به عهده گرفت. گفته می‌شود مدتی سعید امامی نیز در همین بخش با او کار می‌کرد. بعد از انتخاب خامنه‌‌ای به عنوان رهبر انقلاب وی به همراه بخشی از کارگزاران وزارت اطلاعات به بیت رهبری انتقال یافت تا وی را که از کوچکترین صلاحیتی برای تصدی چنین پستی برخوردار نبود برای تسلط بر کشور و ساکت کردن رقبا یاری رسانند. حجازی به خاطر تجربه‌ای که داشت ریاست بخش اطلاعات و امنیت دفتر را و شاهرگ حیاتی آن را عهده دار شد. وی در دوران خاتمی سازمان اطلاعات موازی را اداره می‌کرد و حمله به بیت آیت الله منتظری و حصر ایشان زیر نظر او انجام گرفت. حجازی از روابط نزدیکی با مجتبی خامنه‌ای برخوردار است. وی در روزهای اخیر به نیابت از سوی خامنه‌ای فرمان جمع‌آوری امضا از میان طلاب و فضلای قم علیه رفسنجانی را صادر کرد. وی همچنین به اشاره خامنه ای پشت جمع‌آوری امضا علیه رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری است. حجازی و گلپایگانی در یک تقسیم کار هدایت روابط علنی دفتر خامنه ای را به محمدی گلپایگانی سپرده و بخش غیرعلنی و نامحسوس بیت رهبری را حجازی اداره می کند. در روزهای پس از کودتا نقش حجازی در اداره امور مربوط به کودتا مهم تر از محمدی گلپایگانی است.