۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

روز قدس سپاه می خواهد کشته های کردستان را به جای بسیجیان اعتراضات مردمی قالب کند



در جریان تظاهرات مردم معترض به کودتای انتخاباتی و آتش گشودن کودتاچی ها به روی آنها 178 نفر از بسیجیان پایگاه شهدای 15 خرداد با فرمان آتش مستقیم به روی مردم شرکت کردند. در همین حال تعدادی از آنها که البته رتبه هایی همردیف پاسدار داشته اند نیز برای سرکوب هموطنان کُرد به این مناطق فرستاده شده بودند. تعدادی از این افراد جمعی شرکت آبفای جنوب شرقی بودند. برای همین نیز نماینده وزیر نیرو برای تقدیر از نقش بسیجی ها در جریان انتخابات به فرمانده آنها جایزه داده است.
آنها که در تهران بودند در کشتار مردم، دستگیری ها، تیغ کشی ها، چماق کشی ها و قمه زنی ها به خدمت گرفته شدند.
از میان آنها که به کردستان اعزام شده بودند چند نفر در درگیری های مسلحانه کشته و شماری زخمی می شوند. جسد ها حدود ده روز پیش به تهران انتقال داده شد و در سردخانه میوه گوشت واقع در جاده شاه عبدالعظیم نرسیده به شهر ری نگهداری شد.
برای اعلام دلیل کشته شدن این افراد بحث های فراوانی انجام شد. ابتدا این نظر غالب بود که اگر کشته شدن آنها در کردستان را اعلام کنیم ضعف سپاه و بسیج را در منطقه نشان داده ایم. سرانجام نظر احمدی نژاد و بیت رهبری بصورت واحد اینگونه ابلاغ شد که کشته شدگان بعنوان کشته شدگان بدست مردم اعلام شوند. یعنی بگویند اینها همه بدست معترضین نتیجه انتخابات کشته شدند. درحالیکه آنها در درگیری های نظامی کشته شده بودند و ارتباطی به تظاهرات و اعتراضات مردم نداشت.
گفته می شود که نارضایتی بسیار بالایی در سطح بسیج گسترش یافته است. من از (نام و موقعیت منبع خبر) پرسیدم که چرا زودتر خبر کشته شدن این افراد را اعلام نکردند؟ او گفت که در این مدت سرگرم خاموش کردن اعتراضات بسیجی ها و خانواده های آنها بودند. امروز سردار جعفری اعلام کرد که بسیج 20 کشته داشته است. البته او نگفت که این کشته ها مربوط به درگیری های نظامی در منطقه بوده است و نه درگیری با مردم بی سلاح و معترض به نتیجه انتخابات.
در روزهای آینده قرار است این اجساد را مانند اجساد قربانیان جنگ با عراق نمایش دهند و به مردم وانمود کنند که اینها نتیجه کار موسوی و خاتمی و هاشمی است. این نمایش با هدف خاموش کردن موج نارضائی در بسیج و کاشتن تخم کینه و انتقام در بسیج و سپاه علیه این سه شخصیت است، زیرا مردمی که هولناک ترین صحنه های سرکوب را در خیابان ها دیده اند، از کشته شدن این افراد ناراضی نیستند.
منبع خبر می گفت شاید جنازه ها را در روز قدس بخواهند تشییع کنند تا نماز جمعه هاشمی رفسنجانی را هم به نفع خود مصادره کنند و با به خیابان آوردن بسیج مردم را هم بترسانند تا در باره انتخابات شعاری ندهند.
نتیجه: پس از آن بنا به سخن آقای خامنه ایی در نماز جمعه 29 خرداد که سران معترضین را مسوول خونهای ریخته شده می دانست سران معترض را محاکمه نمایند.

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(9) دادستان مرتضوی


سعید مرتضوی در سال 1346 در شهرستان میبد به دنیا آمد . تحصیلاتش را در همانجا آغاز کرد و در دوران جنگ به بسیج پیوست. وی سپس به عنوان سهمیه بسیج به دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت راه یافت و از همان جا در سال 1365 به عنوان ضابط قضایی طرح كوثر در دادگستری استان یزد شروع به کار کرد.

پس از چندی به شهربابک رفت و به عنوان دادیار در این شهر مشغول به کار شد و به سرعت به عنوان مسئول واحد اجرای احکام منصوب شد . وی در سن نوزده سالگی دادیار شد و پس از نه ماه در سن بیست سالگی به مقام ریاست دادگاه حقوقی دو مستقل رسید ! او پنج سال رئیس دادگستری این شهر در استان کرمان بود. در همین دوران بخاطر یک افتضاح اخلاقی پرونده ای قضایی برای او تشکیل شد؛ پرونده ای که مدتها در دادگاه انتظامی قضات او را گرفتار کرد اما همین موضوع باعث شد به تهران بیاید و مشکل خود را با کمک پسر شیخ محمد یزدی حل کند.

در همین دوره، مرتضوی توسط بادامچیان معاونت سیاسی قوه قضائیه به کار گرفته شد. در دوره حکومت شیخ محمد یزدی و موتلفه در قوه قضائیه تصفیه گسترده ای صورت گرفت و بسیاری از قضات و دادیاران و مستشاران و سایر مقامات قوه قضائیه که از قبل از انقلاب در این قوه مشغول کار بودند کنار گذاشته شدند و گروهی از قضات جوان که اکثرا سهمیه جنگی و بسیج بودند و غالبا در سنین زیر سی سال بودند، به عنوان قاضی وارد دستگاه قضائی شدند .

سعید مرتضوی که تازه از شهرستان آمده بود، توسط تیم جدیدی که دستگاه قضایی را اداره می کرد جذب شد و به سرعت به یکی از پلید ترین قضات دستگاه قضایی تبدیل شد.

مرتضوی پس از ورود به تهران در سال 1373 رئیس شعبه 9 دادگاه عمومی تهران شد و مدتی بعد به شعبه 34 مجتمع قضایی ویژه کارکنان دولت منتقل شد. پس از آن مرتضوی که هنوز در حال تحصیل بود و گفته می شد در دوره فوق لیسانس حقوق دانشگاه آزاد درس می خواند و هنوز سی ساله نشده بود، رئیس شعبه 1410 یا دادگاه مطبوعات شد. او در این مسئولیت120 نشریه مختلف را در طول هشت سال توقیف و بسیاری را به زندان و شلاق و جریمه نقدی و ... محکوم کرد.

یکی از مهم ترین پرونده های قاضی مرتضوی که همیشه او را در موقعیت یک متهم به قتل قرار داده است، قتل زهرا کاظمی، عکاس ایرانی - کانادایی بود که در تیرماه سال 1382 پس از یک دستگیری در حین عکاسی، توسط مرتضوی بازجویی شد و در حین بازجویی با ضربه مغزی کشته شد.

وی پس از ارتکاب این قتل و نشان دادن عبودیت خود به خامنه ای با اشاره او و دفترش توسط هاشمی شاهرودی به سمت دادستان انقلاب و عمومی مرکز انتخاب شد و به قدرت بلامنازعی در قوه قضاییه تبدیل شد. گفته می شود سیاست گذار واقعی قوه قضاییه اوست و نه هاشمی. وی این روزها با حمایت خامنه ای و اصغر حجازی به یکی از قدرتمند ترین چهره های کودتا تبدیل شده است و به جز خامنه ای و دفتر او به کسی پاسخگو نیست.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(8) سید محمد حسین زاده حجازی


سید محمد حسین زاده حجازی، متولد سال 1335 در اصفهان است. و پیش از انقلاب مدت کوتاهی بازداشت و از دانشگاه اخراج شد.

سید محمد حجازی از بدو انقلاب به عضویت سپاه در آمد و در سرکوب نیروهای سیاسی و مردم در مناطق آشوب زده کردستان و آذربایجان غربی فعال بود. وی در دوران جنگ به امر اعزام نیروهای مردمی پرداخت. از این رو مسوول اعزام نیرو به جبهه های جنوب بود.

مدتی نیز در سنگر مسوول ستاد سپاه منطقه دوم کشوری خدمت کرد. پس از آن جانشین فرمانده سپاه منطقه چهارم کشوری، جانشین قرارگاه عملیاتی سلمان در جبهه های میانی و غربی، جانشین فرمانده قرارگاه قدس سپاه تا پایان دوران دفاع مقدس بود. پس از پایان جنگ، معاون هماهنگ کننده نیروی مقاومت بسیج شد؛ تا آن که در سال 1376 به سمت معاون نیروی انسانی نیروی مقاومت بسیج منصوب گردید.

وی پس از احراز مسوولیت معاون هماهنگ کننده فرماندهی کل سپاه، به مدت ده سال فرمانده نیروی مقاومت بسیج بود. وی با حکم جعفری به قائم مقامی سپاه و همچنین با حفظ سمت به عنوان فرماندهی قرارگاه ثارالله سپاه انتخاب شد. این نیرو نقش اساسی در سرکوب مردم در جریان کودتا و اعتراضات پس از آن به عهده داشته است.

مقر این نیرو در حد فاصل ده ونک و اوین در شمال تهران قرار دارد، و به عنوان مسئول حفظ امنیت پایتخت است.

فرمانده اين قرارگاه، فرماندار نظامي تهران است. در ساختار سپاه پاسداران به ویژه در سال های اخیر و به خاطر خطری که مسئولان امنیتی نسبت به شورش ها شهری احساس می کردند این قرارگاه از اهمیتی ویژه برخوردار شد و خصلت امنیتی نیز پیدا کرد. فرماندهی این قرارگاه را از بدو تاسیس فرماندهان ارشد سپاه به عهده داشته اند. در دوران خاتمی محمد علی جعفری به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه هدایت این قرارگاه را به عهده داشت. از سال 84 تا 86 پاسدار زاهدی فرماندهی نیروی زمینی و قرارگاه ثار الله را به عهده داشت.

حجازی در دورن خاتمی فرماندهی ‏بسیج کشور را بر عهده داشت و به عقیده برخی «اصلاح طلبان»، وی یکی از افراد موثر در بحران سازی های پیش روی ‏دولت خاتمی بود. وی به طور مشخص، به همکاری با فرایند ورود بسیج به منازعات سیاسی و سکوت تاییدآمیز در مقابل ‏عضویت بسیجیان در گرو های ضربتی چون "انصارحزب الله" متهم بود. ‏

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(7) محمدعلی جعفری


متولد سال 1336 در یزد است. وی همچنین به نام علی جعفری یا عزیز جعفری شناخته می شود. وی تحصیلات خود تا مقطع دبیرستان را در یزد به پایان رساند و در سال 1356، در رشته معماری دانشگاه قبول شد و در آستانه پیروزی انقلاب دستگیر و به زندان افتاد. جعفری در سال 1358 به عنوان نماینده دانشكده در انجمن اسلامی دانشگاه تهران حضور داشت و در اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 در تهران نیز فعال بود. او پس از تعطیل دانشگاه، مدتی در جریان انقلاب فرهنگی فعال بود و پس از شروع جنگ به عنوان یك بسیجی عازم جبهه‌ها شد و در سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. گفته می شد وی مدتی نیز محافظ آیت الله روح الله خاتمی پدر محمد خاتمی بود.

وی پس از مدتی به عنوان فرمانده قرارگاه عملیات غرب و جنوب تعیین شد و از جمله مسوولیت های نظامی آن، فرماندهی تیپ عاشورا، فرماندهی قرارگاه قدس، فرماندهی قرارگاه نجف و معاونت عملیات سپاه سوسنگرد بود. وی معاونت عملیات ستاد مشترك سپاه و جانشین نیروی زمینی نیز بوده است. محمد علی جعفری در سال 1371 موفق به اخذ مدرك كارشناسی ارشد در رشته معماری شد. سپس به تحصیل دوره فرماندهی و ستاد در سال‌های 71 و 72 در دانشگاه جنگ سپاه گذراند و مدتی نیز در دوره‌های دافوس سپاه به تدریس مشغول بود

وی از سال 1371 همزمان با تحصیل مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه را به مدت 13 سال بر عهده گرفت، كه در 5 سال آخر آن، مسئولیت فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران نیز بر عهده وی بود. در این مدت با شعار جوانگرایی در فرماندهی سپاه، بخش زیادی از فرماندهان قدیمی سپاه را کنار گذاشت. جعفری پیش از عهده دار شدن فرماندهی سپاه پاسداران دو سال ریاست مركز تحقیقات راهبردی سپاه را اداره کرد و در سال 86 ناگهان با برکناری رحیم صفوی به فرماندهی سپاه رسید.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(6) احمد سالک


احمد سالک، متولد ۱۳۲۵ در شهر اصفهان است. وی در دوران شاه مدت کوتاهی در زندان بود که سابقه‌ی خوبی هم نداشت. پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ او به فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اصفهان رسید و پس از برکناری حجت‌ الاسلام امیر مجد اولین فرمانده بسیج مستضعفان، وی به فرماندهی این نهاد برگزیده شد. وی پس از آن به فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی رسید و سه دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بود. سالک همچنین در وزارت خارجه رژیم ، مسئولیت ارتباط با نهضت هاى آزادیبخش را به عهده داشت و از این طریق در صدور بحران و تروریسم مستقیماً مشارکت داشت. وی به خاطر تجربیاتی که در این امر کسب کرده بود دهسال در دوران خمینی و خامنه‌ای نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس را به عهده داشت. سپاه قدس در بسط و توسعه‌‌ی تروریسم در خارج از کشور فعالیت می‌کند. سالک همچنین در دوران خامنه‌ای نزدیک به شش سال نمایندگی ولی فقیه در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران را عهده‌دار بود. در این دوران که با ریاست جمهوری خاتمی هم‌زمان بود، حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران یکی از نهادی مرتبط با سازمان اطلاعات موازی بود که نقش مهمی در سرکوبی جنبش و نیروهای سیاسی به عهده داشت. وی یکی از دشمنان آیت‌الله منتظری است و در روزهای اخیر در بسیج طلبه‌های قم برای نوشتن نامه علیه رفسنجانی مشارکت مستقیم داشته است. سالک در دولت احمدی نژاد به دبیری هیات عالی گزینش رسید و پس از وقفه‌ای چند ساله طرح «گزینش مدیران» را از سر گرفت.

وی در خردادماه ۸۷ سخنگوی جامعه روحانیت مبارز شد. سالک همچنین معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت یکی از ارگان‌های صدور بحران و تروریسم رژیم را عهده ‌دار است.

وی یکی از اعضای «هیأت نظارت بر انتخابات» دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری منتخب شورای نگهبان بود و تمامی تلاش خود را برای بیرون آوردن احمدی‌نژاد از صندوق به خرج داد. وی یکی از مدافعان تز توطئه‌ی «انقلاب مخملی» در سال‌های گذشته بود. کودتاچیان با طرح چنین ادعاهایی پیشاپیش تصمیم‌ خود برای کودتا به منظور جلوگیری از انتخاب کاندیدای جناح مقابل را گرفته بودند. گفته می شود وی در سرپرستی بازجویی ها و همچنین گرفتن اعترافات نقش مستقیم دارد.


سالک به عنوان نماینده خامنه‌ای در حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران در همایش یك روزه ولایت و خبرگان رهبری كه در شهرستان دورود برگزار شد از «فعالیت کمیته پنج‌ نفره‌ای برای نفوذ دادن افراد خاص به خبرگان و در نهایت به انحراف کشیدن آن و فروپاشی نظام اسلامی» خبر داد. بایستی توجه داد منظور سالک از «نفوذ دادن» افراد خاص به مجلس خبرگان مجتهدانی چون محمدرضا توسلی رئیس دفتر خمینی، محمدرضا عباسی‌فرد، اسدالله کیان‌ ارثی، سید محسن موسوی تبریزی، مجید انصاری و... بود که به جز توسلی صلاحیت بقیه رد شده و امکان شرکت در انتخابات را نیافتند. عباسی فرد 12 سال عضو شورای نگهبان، 8 سال عضو خبرگان، عضویت در هیئت رئیسه مجلس خبرگان 8 سال نماینده مجلس، رئیس دیوان

عدالت اداری، معاون اجرایی قوه قضاییه، مشاور رئیس جمهور و مشاور رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. در این انتخابات صلاحیت بیش از ۲۴۴ مجتهد از سوی شورای نگهبان رد شد.

سالک هم‌چنین اضافه کرد «گروه هایی كه در گذشته نقش عامل برانداز را بازی كرده اند هم اینك چشم به نفوذ به شوراها دوخته اند و به نتیجه رسیده اند كه باید از پایین و شوراها نفوذ خود را گسترش دهند.»

وی همچنین پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌ جمهوری از آن‌جایی که می‌دانست در برابر کودتای طراحی شده مردم سکوت نخواهند کرد در مصاحبه به خبرگزاری فارس سه روز پیش از برگزاری انتخابات گفت:

«آشوبگران خیابانی با به خدمت گرفتن اراذل و اوباش می‌خواهند اتفاقاتی را كه در راستای انقلاب‌های مخملی در آسیای میانه رخ داد در ایران تكرار كنند» .

او هم اکنون یکی از کسانی است که پروژه‌ی اعتراف گیری از دستگیرشدگان مبنی بر طراحی «انقلاب مخملی» را هدایت می کند. سالک در مصاحبه با سایت رجا نیوز در مورد اعترافات ابطحی و عطریانفر گفت: «در طول اين دو ماهي كه اين دو، در اختيار بازجويان بودند، به واقعيت آن چيزي كه در جمهوري اسلامي مي گذرد، پي بردند و در دادگاه هم شاهد چهره تواب اين افراد بوديم .«

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(5) ذوالنور


وی یکی از شاگردان و مریدان مصباح یزدی و موسسه در راه حق است که بعدها به مؤسسه آموزشی امام خمینی تغییر نام یافت. ذوالنور با آن که حضور فعالی در جبهه‌های جنگ نداشت پس از پایان جنگ در دوران رفسنجانی و خاتمی فرماندهی تیپ مستقل امام صادق قم (بسیج طلاب و روحانیون سراسر کشور) را عهده دار شد. این تیپ در سال 66 به طور رسمی شکل گرفت و قبل از آن تحت عنوان گردان‌های روحانیت در جبهه حضور داشت. بنا به ادعای گردانندگانش این تیپ دارای ۱۰ هزار عضو در سراسر کشور است. این تیپ طی سال‌های گذشته به مدد حمایت دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم و دادگاه ویژه روحانیت و نهادهای قدرت در رژیم نقش برجسته‌ای در ایجاد خفقان و جو رعب و وحشت در سطح حوزه‌ علمیه قم داشته است. آموزش فنون رزمی به طلبه‌ها یکی از اقدامات این تیپ در حوزه علمیه قم است.

از جمله وظایف این تیپ، اداره مرکز بسیج طلاب حوزه علمیه قم و مشهد و روحانیون سپاه و ارتش است.
این تیپ به منظور کنترل حوزه‌های علمیه قم و مشهد دارای پنج گردان تبلیغی- رزمی در قم و دو گران در مشهد است. همچنین در 44 پایگاه مقاومت در قم و 58 پایگاه در خراسان فعال هستند.

ذوالنور در مقام ریاست این تیپ با پشتیبانی شیخ محمد یزدی و مرتضی مقتدایی در حمله به حسینیه و بیت‌ آیت‌الله منتظری شرکت داشت. ذوالنور همچنین یکی از رهبران اصلی کفن‌پوشان، طلاب و لباس‌شخصی‌ها در بحران آفرینی علیه دولت خاتمی بود. پس از به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد و تقویت موضع مصباح یزدی وی ابتدا به ریاست ستاد حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه منصوب شد و عاقبت تیرماه گذشته در پی تغییر و تحولاتی که در سپاه صورت گرفت ارتقای مقام پیدا کرد و به جانشینی سعیدی نماینده خامنه‌ای در سپاه رسید. این تغییر و تحولات از خردادماه ۸۷ با برکنار مرتضی رضایی جانشین فرماندهی سپاه آغاز شد و با تغییر فرماندهان نیروی زمینی و لایه‌های میانی سپاه تکمیل شد. ذوالنور و طائب به عنوان دو روحانی نظامی نزدیک به خامنه‌ای در این تغییر و تحولات ارتقای مقام یافتند تا منویات رهبری در سپاه و به ویژه انتخابات پیش روی ریاست جمهوری را برآورده کنند.

ذوالنور نظر خامنه ای را در مورد انتخاب احمدی نژاد این گونه بیان کرده است : «اگر کسی از ناحیه مقام معظم رهبری مورد غضب باشد، آن مقام اذن تصرف در امور را ندارد و اگر هم دستگاه‌های ذیربط در پایین کشیدن آن مسوول وظیفه خود را انجام ندهند، این وظیفه مردم است که به خیابان‌ها بریزند و آن شخص را به زیر بکشند . ...حمایت‌های ایشان از همه دولت‌ها مثل لطف عمومی خدا در ماه مبارک رمضان است؛ همه مشمول این حمایت هستند ولی نوع حمایت‌هایی که از دولت آقای احمدی‌نژاد داشتند، حمایت خاص است .»

ذوالنور یک روز پس از دریافت حکم جانشینی نمایندگی ولی فقیه در سپاه در حوزه علمیه معصومیه قم حضور یافت و طی سخنانی حمایت خود از مصباح یزدی را اعلام ‏کرد، و گفت : «شاگردان آیت الله ‎ ‎مصباح یزدی و كسانی كه از طریق موسسه در راه حق تغذیه فكری شده اند با ‏استقامت و ‎ ‎پایداری بر ارزشهای انقلاب اسلامی ثابت قدم بوده و هستند »

ویژگی اصلی ذوالنور نیز همچون خامنه‌ای و احمدی‌نژاد دروغ‌گویی است و به همین خاطر نزد خامنه‌ای مقبول افتاده است. به گفته‌های او به نقل از خبرگزاری مهر توجه کنید:

«... از مدتها قبل با امکانات فراوان و ایجاد سازمانی به نام رای با 300 هزار عضو با ساختار شرکتهای هرمی قصد ایجاد انقلاب مخملی و براندازی نظام را داشتند. ... این سازمان به افرادش دستور داده بود که در صورت قطع پیامک، تلفن، اینترنت و سایت فیس بوک، دستورات را از شبکه بی بی سی دریافت کنند. ... یکی از روزنامه های پر تیراژ کشور متعلق به یکی از کاندیداها 10 خبرنگار را به بهانه پوشش خبری یک مسابقه فوتبال به یکی از کشورهای عربی فرستاد که این افراد نه تنها در این مسابقه حضور نیافتند بلکه آموزش های ویژه ای را برای ساخت مواد منفجره و ایجاد انقلاب مخملی در مطبوعات فرا گرفتند.

وی با عنوان اینکه دو روز قبل از انتخابات در تهران و شهرهای اطراف قحطی بیل و کلنگ شده بود، گفت: کلیه امکانات آشوب از جمله باتوم برقی، موبایل ثریا و گاز اشک آور در اختیار آشوبگران قرار گرفته بود.
به گفته وی با پرتاب یک گاز اشک آور از سوی نیروهای بسیج و انتظامی به آشوبگران، در عوض با پنج گاز اشک آور پاسخ می دادند.

جانشین نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران حمله به حوزه 117 تهران را توسط آشوبگران یکی از عملیات گسترده و سازماندهی شده اعلام کرده و یادآور شده : بسیجیان در یک مقاومت یک ساعته تنها هزار گلوله مشقی و هوایی شلیک کردند ولی با راهیابی آشوبگران به داخل حوزه به علت وجود 300 قبضه سلاح در آن با شلیک مستقیم دو نفر کشته شدند.»

هر آدم ناواردی هم می داند که اگر جریانی قرار است «کودتای مخملی» که از اسمش هم پیداست انجام دهد دیگر به دنبال اسلحه و سلاح آتشین و کوکتل مولوتف و ... نمی رود.

ذکر این نکته لازم است وقتی عناصری تا این حد کوته بین و دروغ‌گو بر جان و مال و حیثیت مردم حاکم شده‌اند برای برای تحکیم پایه‌های قدرتشان از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کنند.


آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(4) حسین طائب (میثم)


حسین طائب (میثم) متولد ۱۳۴۲ تهران است. وی همچون مجتبی ذوالنور متعلق به نسل جدید رژیم است و خامنه‌ای تلاش می‌کند آن‌ها را در نهاد‌های رژیم به قدرت برساند تا زمینه‌ی لازم برای ارتقای فرزندش مجتبی فراهم آید. حسین طائب، پس از تصدی مسئولیت‌های مختلفی چون معاون فرهنگی ستاد مشترك و فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) سپاه، به عنوان فرمانده نیروی مقاومت بسیج منصوب شد.


وی به نقل از منابع رژیم پس از طی دوران تحصیلی ابتدایی و متوسطه در مدارس محله 17 شهریور تهران، به جرگه طلبگی پیوست و دروس حوزوی را در حوزه‌های علمیه تهران، قم و مشهد ادامه داد. وی یکی از شاگردان خامنه‌ای است. طائب در سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و فعالیت خود را از سپاه منطقه 10 تهران آغاز كرد. وی همچنین دارای مسئولیت های متعددی در سپاه استانهای قم و خراسان رضوی بود.
وی مدتی معاون هماهنگ‌كننده دفتر خامنه‌‌ای و همچنین مدت بیش از سه سال معاون فرهنگی ستاد مشترك سپاه و نیز فرمانده دانشكده فرهنگی دانشگاه امام حسین(ع) بود.

طائب یکی از جنایتکارانی است که در وزارت اطلاعات رژیم مشغول به کار بود و پس از افشای قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۷۷ از وزارت اطلاعات پاکسازی شد و بلافاصله در بیت‌رهبری به عنوان معاون همگاهنگ‌ کننده مشغول به کار شد.

طائب پس از انتخاب جعفری به فرماندهی سپاه به جانشینی فرماندهی بسیج رسید و در پی تغییر و تحولات گسترده در سپاه پاسداران در سال ۱۳۸۷ ارتقای مقام یافت و به فرماندهی بسیج و معاونت فرماندهی کل سپاه پاسداران انتخاب شد.

حسن فیروز آبادی از نزدیکان خامنه‌ای و رئیس ستاد كل نیروهای مسلح در بیست سال گذشته و تنها فرمانده نظامی که تغییر نکرده در ‏مراسم معرفی فرماندهان نیروی زمینی، بسیج و قرار گاه ثارالله سپاه پاسداران گفت : «حسین طائب فرمانده جدید نیروی مقاومت بسیج بهترین ‎ ‎گزینه‌ای است كه ‏می‌تواند بسیج مدنظر فرمانده كل قوا را سازماندهی و آماده ‎ ‎كند.»

نقش بسیج سپاه پاسداران در سرکوبی روزهای اخیر نشانگر اهدافی است که خامنه‌ای بر دوش این نیرو گذاشته است.

به دنبال تغییرات ساختاری در سپاه پاسداران، جعفری و طائب از تشکیل «گروه های رزمی ‏کربلا» خبر دادند.

پیش از این در اوایل دهه هفتاد و پس از خیزش مردم در مشهد، قزوین، اسلام‌شهر و شیراز، بسیج سپاه پاسداران مبادرت به تشکیل گردان‌های عاشورا و الزهرا کرد. هدف و ماموریت ‏اصلی تشکیل این گردان‌ها سرکوبی شورش و ناآرامی شهری بود.

در آذرماه ۸۶ پانزده هزار بسیجی از اعضای گردان های عاشورا و الزهرا در مقابل خامنه‌ای حاضر شدند و ‏بخش دیگری از بسیجیان برای اولین بار تحت عنوان «گروه های رزمی کربلا» به انجام مانور و رژه پرداختند.‏

تعداد این گروه های رزمی را فرمانده کل سپاه 30 هزار و حسین طائب 28 هزار ‏گروه عنوان کرد که در قالب 228 هزار هسته مقاومت تشکیل شده اند.‏

یک روز پس از اعلام موجودیت گروه های رزمی کربلا، جعفری فرمانده سپاه خبر داد "گردانهای عاشورا برای ‏دفاع از مناطق شهری و گروههای رزمی کربلا برای عملیاتهای ‎ ‎ویژه و نبردهای نامتقارن تشکیل شده اند.‏

تحولات روزهای گذشته به خوبی نشان داد که فرماندهان کودتا از اعضای گردان‌‌های عاشورا و گروه‌های رزمی کربلا در سرکوب داخلی استفاده کرده‌اند.

طائب که در دروغ‌گویی از خامنه‌ای و احمدی‌نژاد نسبت برده، ماه گذشته ابتدا منکر نقش بسیجیان و پلیس ضد شورش در ایجاد خرابکاری شد اما پس از انتشار گسترده فیلم‌ها و عکس‌هایی حاکی از نقش نیروهای رسمی در این خرابکاری‌ها در اینترنت وی در ادعایی مضحک مدعی شد: اغتشاشگران برای ایجاد خرابکاری، لباس بسیج و نیروی انتظامی را پوشیده بودند.

هدایت کمیته مشترک تشکیل شده پس از کودتا خرداد ۸۸ به عهده‌ی طائب است. وی تلاش می‌کند آن‌چه را که به دروغ مدعی بود با فشار و شکنجه از زندانیان اعتراف بگیرد.

گفته می‌شود وی یکی از کاندیداهای جدی وزارت اطلاعات در دولت بعدی احمدی‌نژاد است. موضوع پخش اعترافات تلویزیونی یکی از اختلافات او با محسنی اژه‌ای وزیر اطلاعات بود.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(3) غلامحسین محمدی گلپایگانی


وی کار خود را از ارتش شروع کرد و در بهار ۵۸ سمت نمایندگی خمینی در پایگاه هشتم شکاری اصفهان را یافت و پس از مدتی به تهران منتقل شد اما همچنان در عقیدتی سیاسی نیروی هوایی به فعالیت پرداخت. احتمالاً سابقه‌‌ی آشنایی او با خامنه‌ای به همین دوران بر می‌گردد که خامنه‌ای در وزارت دفاع و نیروهای مسلح از سوی خمینی و شورای انقلاب مأموریت داشت. محمدی گلپایگانی در سال‌های آغازین دهه‌ی سیاه ۶۰ در دادگاه انقلاب ارتش به همکاری با محمدی‌ری‌شهری مشغول شد. این دو در دوران طلبگی در مدرسه آیت‌الله گلپایگانی در قم دوست و همدرس بودند. ری‌شهری در مصاحبه با کیهان فرهنگی خرداد 1383 می‌گوید: « من در اولین سفر تبلیغی‏ام همراه با آقای محمدی گلپایگانی بودم». هنگام تصدی وزارت اطلاعات توسط ری شهری وی دوست دوران طلبگی اش را نیز به وزارت اطلاعات منتقل کرد. از این‌جا بود محمدی گلپایگانی پله‌های ترقی را به سرعت پیمود. وی همراه با علی‌اصغر حجازی در سازماندهی وزارت اطلاعات مشارکت داشت و در جریان کشتار سال ۶۷ او و حجازی معاونت‌های وزارت اطلاعات را به عهده داشتند. پس از انتخاب خامنه‌ای رهبری نظام او با ترک وزارت اطلاعات به بیت‌رهبری انتقال یافت و در میان کاندیداهای بسیاری از جمله ناطق نوری و عبد‌الله نوری و ... ریاست دفتر او را به‌عهده گرفت. بشری‌السادات دختر بزرگ خامنه‌‌ای عروس محمدی گلپایگانی است. از این طریق پیوند خامنه‌ای و محمدی‌گلپایگانی مستحکم‌تر شده است.

آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(2) سید علی اصغر حجازی


علی اصغر حجازی پس از انقلاب کار خود را به عنوان سرپرست «هیأت بازرسی ادارات در تخلف از فرمان امام» در سال ۵۹ آغاز کرد. وی در سرکشی به ادارات و مراکز دولتی به توطئه چینی و پرونده سازی علیه زنان و مسئله حجاب می‌پرداخت. وی پس از راه‌اندازی وزارت اطلاعات به این وزارتخانه منتقل شد و پس از مدتی معاونت ضد جاسوسی وزارت اطلاعات را به عهده گرفت. گفته می‌شود مدتی سعید امامی نیز در همین بخش با او کار می‌کرد. بعد از انتخاب خامنه‌‌ای به عنوان رهبر انقلاب وی به همراه بخشی از کارگزاران وزارت اطلاعات به بیت رهبری انتقال یافت تا وی را که از کوچکترین صلاحیتی برای تصدی چنین پستی برخوردار نبود برای تسلط بر کشور و ساکت کردن رقبا یاری رسانند. حجازی به خاطر تجربه‌ای که داشت ریاست بخش اطلاعات و امنیت دفتر را و شاهرگ حیاتی آن را عهده دار شد. وی در دوران خاتمی سازمان اطلاعات موازی را اداره می‌کرد و حمله به بیت آیت الله منتظری و حصر ایشان زیر نظر او انجام گرفت. حجازی از روابط نزدیکی با مجتبی خامنه‌ای برخوردار است. وی در روزهای اخیر به نیابت از سوی خامنه‌ای فرمان جمع‌آوری امضا از میان طلاب و فضلای قم علیه رفسنجانی را صادر کرد. وی همچنین به اشاره خامنه ای پشت جمع‌آوری امضا علیه رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری است. حجازی و گلپایگانی در یک تقسیم کار هدایت روابط علنی دفتر خامنه ای را به محمدی گلپایگانی سپرده و بخش غیرعلنی و نامحسوس بیت رهبری را حجازی اداره می کند. در روزهای پس از کودتا نقش حجازی در اداره امور مربوط به کودتا مهم تر از محمدی گلپایگانی است.


آشنایی با سران کودتای 22 خرداد(1) مجتبی خامنه ایی


سید مجتبی فرزند دوم خامنه ای و متولد سال 1348 است. برادر بزرگتر وی مصطفی، دو برادر کوچکترش محسن و میثم نام داشته و دو خواهرش نیز بشری و هدی نام دارند. برادران او به غیر از میثم معمم هستند.

سید مصطفی خامنه ای داماد آیت الله عزیز خوشوقت از روحانیون حامی احمدی نژاد است که نامش به عنوان یکی از صادرکنندگان فتوا برای قتل روشنفکران و مخالفان سیاسی در دهه ی 70 سرزبان ها افتاد. محسن خامنه ای داماد آیت الله خرازی است. همسر او خواهر صادق خرازی یکی از نزدیکان خاتمی و گرداننده ی لابی رژیم در خارج از کشور است.

میثم کوچکترین فرزند خانواده تا کنون معمم نشده و مجرد است. بشری عروس محمدی گلپایگانی رئیس دفتر خامنه ای است.

مجتبی در اواخر جنگ و پس از کسب دیپلم دبیرستان مدت کوتاهی همراه با مهدی رفسنجانی به جبهه های جنگ در شمال غرب کشور رفت تا سابقه ی حضور در جبهه جنگ هم داشته باشند. رفسنجانی و خامنه ای دو نفری بودند که خواهان ادامه جنگ بودند و عدم حضور فرزندانشان در جبهه باعث مخالفت هایی در درون نظام می شد. مهدی رفسنجانی و مجتبی خامنه ای هر دو در عملیات «مرصاد» علیه مجاهدین نیز شرکت داشتند.

بر اساس سیاست خامنه ای تا سال 84 فرزندانش در محافل رسمی و عمومی ظاهر نشده بودند اما نقش مستقیم مجتبی در به قدرت رساندن احمدی نژاد در سال 84 باعث شد تا این خانواده از پرده بیرون بیایند. تا پیش از انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری صحبتی از مجتبی در محافل عمومی نشده بود و به خاطر اختناق موجود در کشور عکسی نیز از وی و دیگر فرزندان خامنه ای در اختیار نبود.

مجتبی در کمپین انتخاباتی قالیباف و احمدی نژاد فعال بود و در روزهای آخر حمایت خود از احمدی نژاد را علنی کرد. کروبی در نامه ای که در 29 خرداد 84 به خامنه ای نوشت روی نقش مجتبی در انتخابات دست گذاشت. پیشتر ناطق نوری از وی بصورت علنی گله کرده بود.

مجتبی درس آموخته محفل مصباح یزدی است و از آیت الله مجتهدی تهرانی و خرازی نیز به عنوان اساتید او نام برده می شود. وی ارتباطات نزدیکی با فرماندهان نظامی و انتظامی دارد و در اداره بیت رهبری و عزل و نصب ها دخالت مستقیم دارد. در واقع خامنه ای با سپردن مسئولیت های مختلف به مجتبی او را آماده جانشنی خود می کند.

سید مجتبی خامنه ای در سال 78 با دختر دکتر غلامعلی حدادعادل ازدواج کرد و همین ازدواج باعث شد که حداد عادل پله های ترقی را به سرعت طی کند و با دوپینگ شورای نگهبان به مجلس ششم راه یابد و در مجلس هفتم با حمایت بیت رهبری به ریاست مجلس دست یابد


برادر احمدی نژاد رابط کابینه با قرارگاه ثارالله

قرارگاه ثارالله قرارگاه‌ مهم عملیات شهری سپاه پاسداران است. وظیفه این قرارگاه، مدیریت امنیت پایتخت و ‏كنترل شهر تهران است. می‌توان گفت فرمانده این قرارگاه، فرماندار نظامی تهران است. ثارالله مهمترین واحد امنیتی درون سپاه است. همیشه فرمانده این قرارگاه ‏یكی از سه فرمانده ارشد سپاه است. در بخش اعظم دوره خاتمی، سردار جعفری فرمانده فعلی سپاه كه در آن ‏زمان فرمانده نیروی زمینی سپاه بود با حفظ سمت، فرماندهی این قرارگاه را هم برعهده داشت. در همین ‏زمان بود كه او در نامه‌ای به رهبری و روسای سه قوه، تحصن نمایندگان مجلس ششم را مقدمه كودتا خوانده ‏و درخواست مجوز برخورد رسمی قرارگاه ثارالله با نمایندگان شده بود. ‏

در سال 86 ‏با انتصاب سردار جعفری به فرماندهی سپاه اهمیت این قرارگاه افزایش یافت. سردار حجازی قائم‌مقام فرمانده سپاه، با حفظ سمت فرمانده قرارگاه ثارالله ‏شد. فرمانده پیشین قرارگاه فرمانده كل سپاه شد و فرمانده بعدی ‏قرارگاه هم قائم مقام فرمانده كل سپاه.

خبرگزاری فارس، خبرگزاری قرارگاه ثارالله است و بودجه و امکانات آن را همین قرارگاه تامین می کند.

جمعه 19 مهر رزمایش "ارتقای آمادگی یگان‌ها و تداوم تمرینات نیروها برای مقابله با حوادث طبیعی و ‏برخورد هوشمندانه با هرگونه تهدید علیه شهروندان تهرانی در تهران، کرج، اسلامشهر، شهرری، رباط کریم ‏و ورامین" اجرا شد که مقدمه کودتای 22 خرداد بود.

نام این تمرین کودتائی را ‏"رزمایش ‏عاشقان ولایت" گذاشته بودند و علاوه بر نیروهای قرارگاه ثارالله، نیروهای سپاه‌ ‏محمدرسول الله و سیدالشهدا، گردان های بسیجی عاشورا و الزهرا نیز در این تمرین یا رزمآیش شرکت داشتند.

تمام این واحدها، پس از کودتای 22 خرداد در سرکوب مردم معترض به انتخابات، برپائی بازداشتگاه کهریزک و زیرزمین وزارت کشور نقش آفرین شدند.

لشكر محمد رسول‌الله و لشكر سیدالشهدا متشكل از نیروهای كادر و وظیفه سپاه است و گردانهای عاشورا و ‏الزهرا شامل نیروهای داوطب است.

مردم نقش این گردان ها را در خیابان ها تحت عنوان لباس شخصی ها، چماق بدستان و مهاجمین مسلح به نارنجک انداز دیدند.

پس از آن رزمایش نیروی انتظامی تحت بهانه "امنیت و آرامش" ‏تمرین عملیات‌ کودتائی را در تهران آغاز کرد و استفاده از "سوله کهریزک" افتتاح شد. ابتدا با انتقال اوباش به این سوله و سپس تبدیل این اوباش به افراد تحت امر نیروی انتظامی برای مقابله با مردم در کودتای 22 خرداد.

داوود احمدی‌نژاد برادر محمود احمدی نژاد نیز در گذشته مدتی معاون قرارگاه ثارالله بوده است و اکنون نقش مهم پل ارتباطی ثارالله را در کابینه و درکنار برادرش برعهده دارد.

دوشنبه 20‌آبان، چهار ‏هزار خودرو در بزرگراه آزادگان و نیروهای پلیس به 55 گروه تفكیك و در میادین اصلی شهر تهران مستقر شدند که این نیز ادامه آماده باش برای کودتا بود.

‏ از آن پس، به بهانه اجرای طرح امنیت اجتماعی نیروهای مسلح یگان ‏ویژه پلیس بصورت مستمر و تا دوران برگزاری انتخابات در نقاط اصلی شهرها و بویژه تهران مستقر بودند و همین نیرو که در جریان کمربند سبز انتخاباتی مردم شاهد حضور آرام و بی واکنش آنها بودند، ناگهان تبدیل به نیروی واکنش سریع شدند.

نگاهی به شکنجه های روانی در زندان

انسان ترکیبی است از جسم و روان و حیات آدمی مجموعه ای از فعالیت های جسمانی و کنش های روانی است. میان فعل و انفعالات جسمانی انسان و زیست روانی او پیوندی وثیق برقرار است و هر یک بر آن دیگری اثری عمیق دارد. اگر چه این رابطه بسیار پیچیده و مبهم است اما در به هم پیوستگی آن ها تردیدی وجود ندارد. هم تحریکات جسمی آثار روانی دارند و هم محرکات روانی بر بدن آدمی اثر می گذارند.


اعتقاد به وجود این رابطه دانشمندان باستان را وامی داشت برای رها ساختن روح بیمار فرد، جسم ناتوان او را در معرض فشار و آزار و اذیت قرار دهند تا روح خبیث آن بدن نحیف را ترک کند. همین باور نیز علت استفاده از انواع و اقسام آزارهای جسمانی برای به بند کشیدن روح آدمیان در طول تاریخ نوع بشر بوده است. به باور آنها، برای شکستن قدرت روحی فرد کافی است جسم او را دربند و خرد کنید. میزان تحمل افراد البته متفاوت است، اما اصل مسیله همان است. فشار جسمی که بالاتر از حد توان او باشد به زانو در خواهد آمد و هر آنچه بخواهی انجام خواهد داد. آزار و شکنجه جسمی آثار و علایم کاملا مشهودی بر جای می گذارد که انکار آن را به غایت دشوار می کند. ضمن آن که اگر هدف از شکنجه جسمی تسخیر روح و روان فرد باشد، چرا مستقیما به سراغ روان او نرفت و با اعمال روش ها و مکانیزم هایی که اغلب اثر قابل رویتی بر جسم نیز ندارند، روح را به زنجیر نکشید و فرد را وادار به اجرای دستورات و خواسته های خود نکرد؟ شکنجه روانی اگر موثرتر از شکنجه جسمی نباشد حتما کم اثرتر از آن نیست.


شکنجه روانی که بعضا "شکنجه سپید" خوانده می شود می تواند مشتمل بر موارد ذیل باشد:
1- زندان انفرادی طولانی مدت
2- محرومیت از خواب به طور کامل برای یک یا چند روز و یا ایجاد محدودیت در خواب برای شب های متوالی
3- تحقیر شدید جنسی و فرهنگی
4- استفاده از تهدید و ارعاب به قصد القای ترس از مرگ یا جراحت و بیماری غیرقابل درمان به زندانی
5- ترکیبی از روش های گوناگون از جمله زندان انفرادی، محرومیت ازخواب، ایجاد فشار عصبی و استرس بر زندانی (از طریق ارایه اخبار غیرواقعی نظیر فوت اعضای خانواده و نزدیکان)، محرومیت از هوای آزاد، پخش موسیقی (یا نواهای مذهبی) با صدای بلند برای ساعت ها و روزهای متوالی حتی در حین بازجویی از زندانی، گرما یا سرمای بیش از اندازه سلول، اهانت و فحاشی، بازجویی از زندانی با چشمان بسته، عدم اجازه استحمام و استفاده از توالت، گرسنگی و محرومیت از آب و غذا، و موارد دیگر.


شکنجه روانی عواقب و آثار کوتاه مدت و دراز مدتی بر فرد زندانی بر جای می گذارد. از جمله این عواقب می توان به اختلال در حافظه، کاهش توانایی و قدرت تمرکز، دردهای جسمی و عصبی نظیر سردرد و کمر درد، تحریک پذیری بالا، گوشه گیری و انزوا، کج خلقی و زود رنجی، افسردگی شدید، کابوس های مداوم و مکرر، احساس شرم و حقارت، اختلالات روانی پس آسیبی (PTSD)، تکلم متناقض و بی ربط، توهم و خیال بافی، سؤظن شدید به دیگران، هذیان گویی و جنون، از دست دادن قوه بصیرت، اقدام به خودکشی، مشکلات شدید عاطفی و هیجانی، اختلال در برقراری و تداوم مناسبات انسانی اشاره کرد.


لازم است فرد زندانی که تحت شکنجه های روانی قرار گرفته است برای غلبه بر مشکلات روحی و جسمی خود زیر نظر روان شناس و روان پزشک متخصص قرار گیرد. درمان فرد ممکن است سالیان متمادی به طول انجامد و در موارد حاد، احتمال درمان کامل عواقب ناگوار آن به صفر می رسد. به همین دلیل لازم است فرد داروهای مخصوصی را برای همیشه مصرف کند.


برای روشن شدن بیشتر اثرات هولناک شکنجه های روانی بر افراد، به تعدادی از انواع مرسوم این شکنجه ها و عواقب آن در ذیل اشاره می گردد.
الف- زندان انفرادی طولانی:
نتایج پاره ای از تحقیقات نشان می دهد زندان انفرادی موجب ناتوانی در تفکر و تعقل یا تمرکز فکری، اضطراب، ناراحتی های جسمی، اختلال در تشخیص زمان و مکان، ناتوانی در انجام امور جاری، توهم و تخیل، از دست دادن هماهنگی حرکتی، افسردگی، اختلالات مربوط به حافظه، حساسیت بیش از حد نسبت به محرکات خارجی، اختلالات ادراکی، جنون و هذیان می گردد.


افرادی که برای اولین بار زندان انفرادی را تجربه می کنند مجموعه قابل پیش بینی از علایم و آثار بیماری را بروز می دهند که به آن "سندرم بیماری" (Disease Syndrome) می گویند. این علایم شامل سردرگمی و به هم ریختگی، اضطراب، ناامیدی، دل مردگی و افسردگی شدید، خستگی و کسالت مزمن، افکار بیمارگونه، توهم و تخیل می باشد.


ب- محرومیت از خواب:
محرومیت از خواب از جمله روش های معمول در زندان ها برای واداشتن زندانی به همکاری است. آشکارترین اثر این روش، آسیب ها و اختلالات شناختی است که مشتمل بر اشکالات و اختلالات در حافظه و یاد گیری و استدلال منطقی و مهارت های محاسباتی و فرآیندهای پیچیده زبانی و تصمیم گیری است.
افراد محروم از خواب به مدت زمان بیشتری برای پاسخ به محرکات نیاز دارند. فقدان خواب موجب کاهش دقت و توجه، کم شدن ظرفیت و عملکرد حافظه کوتاه مدت، اختلالات تکلمی، بی تحرکی و درجا ماندگی، تفکر جامد و انعطاف ناپذیر می شود. علایم مذکور ممکن است تنها پس از یک شب محرومیت کامل از خواب ویا پس از چند شب ایجاد محدودیت خواب برای فرد (فی المثل پنج ساعت خواب در شبانه روز) ظاهر شوند.


محدودیت خواب هم چنین می تواند علت اختلالات قلبی-عروقی و نیز پر تنشی باشد. یافته های پاره ای از تحقیقات نشان می دهند که میان محرومیت از خواب و کاهش قدرت تحمل درد رابطه مستقیمی وجود دارد. هنگامی که از شکنجه های جسمی برای واداشتن زندانی به همکاری و اعتراف استفاده می شود محرومیت از خواب می تواند اثر مضاعفی در شکستن مقاومت فرد داشته باشد.


ج- تحقیر جنسی:
تحقیر یکی از روش هایی است که برای از بین بردن مقاومت زندانی به کار گرفته می شود. اجبار به لخت شدن در حضور زندان بانان و یا سایر زندانیان، تهدید به تجاوز توسط زندانیان دیگر و یا محافظان زندان، برقراری اشکال مختلف تماس بدنی با زندانی بخصوص زندانیان زن از جمله موارد تحقیر جنسی است.
تحقیقاتی که بر روی قربانیان شکنجه صورت گرفته است نشان می دهد روش لخت شدن اجباری و با زور برای ایجاد تمایز و تفاوت قدرت میان زندانی و زندان بان (یا بازجو) آگاهانه مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع با خرد کردن هویت فرد، تهییج و تحریک شرم و ایجاد فضایی که در آن تهید به تجاوز جنسی و جسمی همواره وجود دارد این تفاوت و تمایز صورت می گیرد.


با انکار ابتدایی ترین صورت نجابت و پوشیدگی، یعنی "لخت شدن اجباری"، به روشنی این پیام به فرد منتقل می شود که بازجویان بر جسم زندانیان تفوق و کنترل مطلق دارند و هرگونه که خود بخواهند رفتار خواهند کرد.


د- ارعاب و تهدید به مرگ:
اعدام های ساختگی و غیر واقعی و سایر مواردی که تهدید به مرگ را تداعی می کند موجب تجربه مکرر گذر از آخرین لحظات زندگی قبل از مرگ می شوند. این تجربیات تلخ باعث می شوند احساس کاملا غیر قابل پبش بینی یودن شرایط و اوضاع، القای ترس و هراس بسیار شدید و بی پناهی به فرد دست بدهد. بعضا قربانیان این نوع شکنجه عمر خود را تمام شده فرض می کنند. آن ها اغلب چنین تجربیات دردناک از نزدیکی هراس ناک با مرگ را در کابوس های شبانه، یادآوری حوادث گذشته و خاطرات غیرارادی و ناخوانده خود بازتجربه می کنند. چنین بازسازی ها و یادآوری های هول انگیزی موجب برانگیختن اضطراب شدید شده و قربانیان را به رفتار نامناسب در محیط خانواده و کار وامی دارد. البته در موارد حاد می توان شاهد آسیب وارد کردن فرد به خود نیز بود.
+++


در موضوع شکنجه های روانی چند نکته مهم باید مورد توجه قرار گیرند. اول آن که مطالعات و بررسی های انجام شده بر روی شکنجه های روانی در برخی از کشورها نشان داده است که تصمیم به اعمال شکنجه روانی برای اخذ اعتراف و شکستن مقاومت زندانیان معمولا در بالاترین رده تصمیم گیری انجام می گیرد. مجریان و اعمال کنندگان این روش شکنجه می کوشند محمل ها و توجیه های قانونی یا شبه قانونی این امر را فراهم آورند اما تصمیم کلان در سطوح عالی گرفته می شود.


نکته دوم آن است که به دلیل این که کوشش می شود این گونه شکنجه های روانی در نهایت نهان کاری صورت گیرند و دستور اجرای آن ها به شکلی کاملا محرمانه ابلاغ می شود، معمولا اطلاع کامل از آن که چه نوع روشی برای همراه کردن زندانی در بازجویی ها مورد استفاده واقع شده بسیار دشوار می باشد. اما زندان انفرادی کوتاه یا دراز مدت از جمله موارد شکنجه روانی است که حتی مجریان نیز سعی در اختفای آن ندارند و یا قادر به آن نیستند.


سومین نکته آن است که مواجهه روانی و اعمال شکنجه روانی از همان ابتدای فرآیند بازداشت فرد زندانی آغاز می گردد. اصل بر این است که همه چیز باید به طور ناگهانی و غیر قابل پیش بینی و غیرقابل فهم و بدون وجود دلیل و پیش زمینه منطقی ولازم صورت گیرد. فی المثل دستگیری فرد در زمان و مکان و شرایطی اتفاق می افتد که به هیچ عنوان احتمال آن داده نمی شود. دستگیری با یورش به منزل یا محل کار در ساعات غیر معمول مانند نیمه های شب در مقابل خانواده و بدون ادای توضیح و دلیل یا ارایه حکم قضایی و با اتهامات سنگین، یا ربودن فرد از کوچه و خیابان و انتقال او به مکان ها نامعلوم و بی خبری فرد از علت اصلی بازداشت و عدم تفهیم اتهام پیش و هنگام و یا روزها پس از دستگیری جریان می یابد. در طول دوره زندان نیز بنابراین است که همه چیز ناگهانی و بدون برنامه و غیرقابل پیش بینی باشد؛ حتی نظم زندگی عادی و روزمره فرد نظیر شب و روز و ساعت خواب و بیداری و وعده های غذایی و استفاده از حمام و توالت. دلیل این امر آن است که همه الگوهای فکری و رفتاری و اخلاقی زندانی درهم ریخته و دستخوش تغییر و تبدیل شوند به گونه ای که فرد نداند در چه وقتی از شبانه روز به سر می برد و هر لحظه ممکن است موقع انجام هر کار ممکنی باشد، از بازجویی گرفته تا تحویل آب و غذا و رفتن به حمام و حتی روزهای متوالی بی خبری محض بی آن که هیچ کس به او مراجعه کند. همه این روش ها برای آن به کار می روند که اولا سامان فکری و رفتاری زندانی از هم پاشیده شود و ثانیا به او القا گردد که همه چیز در ید قدرت بازجو و زندان بان است.

مدرس روان شناسی دانشگاه شهر نیویورک

قرارگاه ثارالله و نقش آن در کودتای انتخاباتی

سنگ بنای قرارگاه ثارالله برای مقابله با مردم گذاشته شد. در این قرارگاه واحدهائی از سپاه جمع شدند که آموزش و ماموریتشان سرکوب مردم بود. فرماندهی آن در ابتدا برعهده فرمانده کنونی سپاه "عزیز جعفری" بود و مبتکر تشکیل چنین قرارگاهی سرلشگر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای نظامی بود که از دوران ریاست جمهوری علی خامنه ای درکنار اوست و پس از او، نزدیک ترین مناسبات را با آیت الله جنتی دارد.
پس از چند مانور و باصطلاح رزمآیش بزرگ ضد شورش در تهران و تصویب استراتژی سپردن دولت به سپاه و دفاع از احمدی نژاد بعنوان کارگزار این استراتژی از نیمه های دوران ریاست جمهوری وی، عزیز جعفری با تجربه ای که در برپائی قرارگاه ثارالله اندوخته بود، جانشین سرلشگر رحیم صفوی شد و فرمانده کل سپاه پاسداران شد. معرف و توصیه کننده این سمت و گیرنده حکم فرماندهی کل سپاه از علی خامنه ای، سرلشگر فیروز آبادی بود که عزیز جعفری مطیع اوست.
پس از این انتصاب، سرتیپ پاسدار حجازی جانشین عزیز جعفری در قرارگاه ثارالله شد. همه این تحولات در نیمه دوره 4 ساله ریاست جمهوری احمدی نژاد صورت گرفت. با نزدیک شدن پایان دوره 4 ساله ریاست جمهوری احمدی نژاد و با وحشت از شکست او در انتخابات و به صحنه بازگشتن اصلاح طلبان، قرارگاه ثارالله مامور تهیه طرح یک کودتا با تمام جزئیات آن شد.
این درحالی بود که بدنبال ورود "اوباما" به کاخ سفید، برای نمایش حمایت مردم از نظام، بشدت نیازمند یک انتخابات پر استقبال بودند. این استقبال به نامزدی یک اصلاح طلب ممکن بود، اما نه خاتمی. خاتمی سد بزرگی بود که می توانست همه بافته ها را پنبه کند. رهبر در ملاقات حضوری به او گفت نیآید. خاتمی گفت که احساس وظیفه و احساس خطر برای نظام می کند و می آید. چند روز پس از این دیدار حسین شریعتمداری که در کنار احمدی نژاد در جلسات فرماندهی قرارگاه ثارالله شرکت می کند، ماموریت یافت مقاله ای نوشته و به خاتمی سرنوشت خانم بی نظیر بوتو را یادآوری کند.
خاتمی که اکنون مستقیما از قول خود او گفته شده نگران باقی ماندن در صحنه انتخابات و ختم شدن انتخابات به یک 28 مرداد بوده کنار می کشد و میرحسین موسوی ورود به صحنه می کند. نه خاتمی و نه بسیاری از مقامات لشگری و کشوری تصور نمی کردند سپاه علیه او نیز دست به کودتا بزند. علیه کسی که در سالهای جنگ با عراق یک پا در جبهه های جنگ داشته و یک پا در جلسات کابینه. با حمایت قرارگاه ثارالله که پل پیوند آن با رهبر، مجتبی خامنه ایست، به احمدی نژاد کارت سبز برای عبور از همه خط قرمزها در مناظره های تلویزیونی داده می شود. هدف این بود که هم استقبال از انتخابات ممکن شود و هم احمدی نژاد با مواضعی که در مناظره ها می گیرد، با رای مردم انتخاب شود. سردار ضرغامی فرمانده صدا و سیما ماموریت همه نوع همکاری و کمک به احمدی نژاد را از سوی قرارگاه ثارالله می گیرد.
علیرغم همه این تدابیر، از میانه برنامه مناظره های تلویزیون و نتیجه نظرسنجی هائی که بسرعت در سطح کشور جمع آوری شد، معلوم شد شانس احمدی نژاد برای گرفتن رای مردم بسرعت رو به کاهش است و استقبال از موسوی رو به افزایش. نگرانی از نتیجه انتخابات و شکست احمدی نژاد همراه با یک گزارش در اختیای مجتبی خامنه ای قرار میگرد تا با رهبر در این باره صحبت کند. دادن وقت اضافه تلویزیونی به احمدی نژاد، توصیه به چند سفر شتابزده استانی و باز گذاشتن دست او برای هر سخن و تلاشی که بتواند آراء وی را بالا ببرد، نتیجه ایست که مجتبی خامنه ای به قرارگاه ثارالله باز می گرداند. در عین حال این توصیه توسط مجتبی خامنه ای در جلسه قراردگاه ثارالله که در آن از جمله فیروزآبادی و عزیز جعفری فرمانده سپاه حضور داشته اند ابلاغ می شود که در عین حال، شما طرح اقدام را دنبال کنید!
در فرصتی بسیار تنگ، از آنجا که نمی خواستند بقیه فرماندهان سپاه در جریان این اقدام قرارگیرند و احتمالا با توجه به روابط و مناسبات موسوی با برخی فرماندهان سپاه خبر به گوش او برسد، طرح دولت نظامی ارتشبد ازهاری در سال 57 در دستور کار قرار می گیرد. لیست دستگیری های وسیع از میان فعالان سیاسی، روزنامه نگاران، حقوقدان ها، رهبران دانشجوئی و... تهیه می شود. برای آغاز عملیات سرتیپ "احدی" که اکنون بعنوان وزیر دفاع دولت در کابینه احمدی نژاد به مجلس معرفی شده بدلیل سالهای فرماندهی اش در سپاه قدس ماموریت مافوق سری واحد ضربه اول کودتا را برعهده می گیرد. شماری از افراد واحد امنیتی سپاه قدس که عمدتا لبنانی و فلسطینی ( از افراد حماس) بوده اند واحد ضربه اول را تشکیل میدهند. هر چه به زمان برگزاری انتخابات نزدیک تر می شوند، وحشت از شکست احمدی نژاد بیشتر می شود. در ساعات اولیه روز رای گیری، شکست قطعی گزارش می شود و به همین دلیل از طرف قرارگاه ثارالله وزیر کشور، سردار محصولی برای یک جلسه فوری "توجیهی" احضار می شود. او ماموریت پیدا می کند که نتیجه اولیه شمارش آراء را ابتدا در اختیار بیت رهبری و سپس در اختیار قرارگاه ثارالله بگذارد. آماده باش وضعیت قرمز داده می شود. نخستین گزارش شمارش آراء شکست کامل احمدی نژاد و پیروزی قاطع میرحسین موسوی را نشان میدهد. قرارگاه منتظر اولین واکنش ها از بیت رهبری می شود. مجتبی خامنه ای از تزلزل پدرش و عزم خودش برای آغاز عملیات خبر میدهد. معلوم نیست این تزلزلی که او گزارش میدهد یک صحنه سازی بوده و یا واقعیت. میرحسین موسوی از نتیجه اولیه شمارش آراء، توسط عواملی که در وزارت کشور داشته با خبر می شود. با وزارت کشور تماس برقرار می کند. نتیجه اولیه و پیروزی او را تائید می کنند. آنها می گویند که مراتب به بیت رهبری نیز گزارش شده است.
سرنوشت ساز ترین ساعات آغاز می شود. آخرین جلسه قرارگاه ثارالله، به بهانه دفاع از نظام، تصمیم به آغاز عملیات می گیرد. اولین یورش به ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی در سراسر کشور و سرانجام یورش بزرگ با کمک واحد ضربه اول سپاه قدس در تهران صورت می گیرد. متعاقب آن، لیست دستگیری ها به اجرا گذاشته می شود. از همان نیمه شب دستگیری ها شروع می شود و روز بعد، بدنبال پخش بیانیه ای که آن را بیانیه کودتا می گویند با امضای علی خامنه ای، دستگیری ها سرعت می گیرد.
تصور اولیه این بوده که با این دستگیری ها، با بیانیه شتابزده ای که با امضای علی خامنه ای ابتدا از رادیو و سپس از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و متعاقب آن، اعلام جشن پیروزی از سوی احمدی نژاد کار تمام می شود. ریختن مردم به خیابان ها و شکل گیری خودجوش بزرگترین راهپیمائی بعد از انقلاب 57 آن حادثه ای بود که ستاد ثارالله خود را آماده آن نکرده بود. در واقع پیش بینی آن را نکرده بود. همه غافلگیر شدند. نخستین گزارش ها از راهپیمائی های اعتراضی مردم به بیت رهبری ارسال شد، با این قید که اگر وضع تنها یک هفته به همین شکل ادامه پیدا کند سقوط قطعی است!
دیدار رهبر با نمایندگان ستادهای انتخاباتی توصیه ایست که مشاورانش برای ختم راهپیمائی ها به او می کنند. او هنوز باور نکرده بود که مردم برای انقلاب به خیابان ریخته اند. سالها، مشاوران نظامی و غیر نظامی اش به او از عشق مردم به ایشان و فصل الخطاب بودن سخن او گزارش داده بودند و حالا عکس آن درخیابان ها جریان داشت. دیدار با نمایندگان ستادهای انتخاباتی که در سطح " درجه دوم در آن شرکت کرده بودند، یعنی کروبی و موسوی و رضائی شخصا به این جلسه نرفته بودند حاصلی در پی نداشت. همه آنها گفتند که تقلب شد و او که خوب میدانست آنها حقیقت را می گویند و پیش از آنها قرارگاه ثارالله گزارش شکست احمدی نژاد را دراختیارش گذاشته بود، تقلب را رد کرد و گفت که می آید به نماز جمعه و حرف هایش را آنجا می زند.
یک هفته بازجوئی سخت و توام با انواع شگردها و شکنجه ها درباره بازداشت شدگان نتیجه ای در پی نداشت و نمایش تلویزیونی ممکن نبود. راهپیمائی ها همچنان در تهران و شهرها رو به گسترش بود و چند ده میلیون مردم ایران که اطمینان داشتند به روی مردم بی دفاع و مسالمت جو تیراندازی نخواهد شد با زن و بچه راهی خیابان ها شدند.
جمعه 29 خرداد فرا رسید. رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه ای که ابتدا قرار بود در مصلی تهران برپا شود اما بدلیل بیم از حرکت مردم به سمت مصلی، بصورت امنیتی در دانشگاه تهران ترتیب داده شد، خطابه معروف خود را ایراد کرد. خطابه ای که حکم فرمان آتش به روی مردم معترض بود. از اینجا به بعد را از قول مستقیم سردار سرتیپ پاسدار محمد حجازی جانشین فرمانده کل سپاه و فرمانده قرارگاه ثارالله سپاه، در همایش پاسداران اهل قلم بخوانید:
در قضایای اخیر مسائلی در كشور اتفاق افتاد، جدا از جنبه عمومی و مردمی كارهای انتخاباتی، تا جایی پیش رفت كه از مدار یك رقابت انتخاباتی عادی خارج شد و عده ای خواستند از احساسات مردم سوء استفاده كنند و شرایط را به سمت اهداف خود پیش ببرند و به نا امنی دامن بزنند و ناامنی را مقدمه دخالت بیگانگان قرار بدهند. آنها می خواستند آرام آرام ناامنی ها را توسعه دهند تا كشور با یك بحران سراسری روبرو شود و كیست كه نداند بخشی از این مسائل كه نا امنی، آتش زدن و حمله به اموال عمومی در راستای خواست دشمنان قسم خورده انقلاب بودند.

سپاه نمی تواند از كنار این قضایا به راحتی گذر كند، نا امنی هایی كه با دستور و خواست بیگانگان صورت می گیرد فقط یك امر انتظامی نیست كه بگویند عده ای می خواهند خود را تخلیه كنند.هر جا رد پای بیگانه پیدا شود سپاه هم حضور خواهد داشت.
عمیق ترین و نافذترین دیدگاه ها از مقام معظم رهبری در خصوص قضایای اخیر مشاهده كردیم. بیانات مقام معظم رهبری در نماز جمعه صف اخلالگران و ناقضان امنیت را از مردم جدا كرد و تكلیف مردم را با اغتشاشگران مشخص كرد و راهبرد روشنی در مقابل اغتشاشگران و توطئه گران به مردم، مسئولان و نیروهای امنیتی را دادند كه در حفظ آرامش موثر بود و شاهد آرامش خوبی در كشور بودیم و الان هم آرامش و امنیت در كشور برقرار است.

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

آیت الله محسن کدیور: رهبری که شریک ظلم است ولایتش جائرانه است و باطل

به کدام دلیل اسلامی و قانونی عملکرد رهبری که اساس اکثر بحران های اخیر است، مورد ارزیابی و نظارت قرار نمی گیرد؟ چرا مجلس خبرگان رهبری به وظیفه قانونی و شرعی خود عمل نمی کند؟ مردم اعضای این مجلس را به دلیل مجامله و سکوت سؤال برانگیزشان نخواهند بخشید. امروز هر کس به ندای "هل مِن ناصر" (دادخواهی) این ملت مظلوم لبیک نگوید، روسیاه است و غیرمعذور و نیز عمله ظلمه.

ما با حکومتی مواجهیم که به لحاظ دینی و اخلاقی و قانونی رفوزه شده است. آن کسی که رفوزه شده رژیم جمهوری اسلامی است نه نخبگانی چون آیت‌الله منتظری و صانعی و طاهری و یا جوانانی که برای یافتن رای گم ‌شده خود به خاک و خون غلتیدند.

قبل از انقلاب می‌گفتند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه، پس از انقلاب هم می‌گویند مخالفت با رهبری مخالفت با خدا و رسول و ائمه است. آیا شرک معنایی جز این دارد؟

بیشترین تخلف از قانون اساسی توسط مقام رهبری و رئیس جمهوری صورت گرفته است. بر اساس همین قانون اساسی با همه تناقض‌های بنیادیش می‌توان با تکیه بر فصل سوم آن به کف مطالبات مردم ایران جامه عمل پوشانید. اگر بخواهیم واقعا قانون را اجرا کنیم اولین کسانی که از گردونه خارج می‌شوند، حکام فعلی‌اند. البته قانون به روایت حقوقدانان و وکلای مستقل و باسواد، نه قانون به روایت وابستگان قدرت و کم خردهای پرمدعا.

علی‌القاعده مهم‌ترین نهاد دینی، نمازهای جمعه هستند و انتظار می‌رود که تریبون‌های نمازجمعه، بلندگوی معرفت و کرامت باشند و کرداری متناسب با پیامبر داشته باشند. ولی متاسفانه تریبون نمازجمعه بویژه در سه ماه اخیر تبدیل به پایگاه تزریق خشونت و قساوت و سبعيت شده است. اینکه کسانی بدون طی مراحل قضایی، یک طرفه و بدون ارائه هیچ سند ومدرکی جامعه را به سوی خشونت سوق می دهند، به هیچ وجه با مبانی اصیل اسلامی پذیرفته نیست . حکومتی بودن نمازجمعه معنایش این نیست که امام جمعه، مامور حکومتی و دنبال‌کننده منویات رهبر کشور باشد، بلکه مطابق موازین دینی، باید ادامه‌دهنده راه کرامت و رحمت در جامعه باشد. اگر این شیوه ادامه پیدا کند، هیچ تفاوتی میان نمازجمعه، بسیج و اوین نخواهد بود؛ چرا که همگی آهنگ یکسانی دارند، آهنگ قساوت و خشونت. هیچ وقت انتظار نداشتیم در حکومت اسلامی، با تظاهرات، اعتراض و انتقاد مسالمت‌آمیز مردم این‌گونه با خشونت برخورد شود.

در خطبه‌های این هفته نمازجمعه تهران، آیت الله جنتی دستور حمله و دستگیری رهبران جنبش سبز را داده و آن‌ها را ام‌الفساد اغتشاش خوانده است، این دقیقا دنباله همان راهی است که در خبرگزاری‌های بداخلاق و روزنامه‌های بی‌انصاف حکومتی شاهدش هستیم. نمازجمعه‌‌های شیعه ایران هم شبیه نمازجمعه‌های اهل سنت شده که اگر ملاحظه کنید، می‌بینید که نسخه واحدی در همه شهرها خوانده می‌شود. الان هم به جز تعداد انگشت‌شماری امام جمعه مستقل که باقی مانده‌اند، بقیه استقلال ندارند، حاصلش هم رویگردانی مردم از نهاد‌های دینی است. نمازجمعه با خطبه‌های آیت‌الله طالقانی بعد از انقلاب شروع شد و با خطبه‌های کسانی چون آیت‌الله منتظری ادامه یافت. الان نمازجمعه فرسنگ‌ها از آن راه دور شده و به تریبون ضد اسلامی و تزریق خشونت به جامعه تبدیل شده است .

من اینجا صادقانه به شما می‌گویم که دو چیز کمتر برایم قابل پیش‌بینی نبود: اولی تلخ است و دومی شیرین. اول اینکه هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم که رژیم جمهوری اسلامی به این درجه از فساد رسیده باشد و به این سرعت از بن فاسد شده باشد. و دوم اینکه کمتر حدس می زدم که مردم به این حد از بلوغ و رشد سیاسی رسیده باشند. نحوه اعتراض مردم ایران یکی از متمدنانه‌ترین و به یادماندنی‌ترین صحنه‌های اعتراض در تاریخ ایران بود. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مردم برای اعتراضشان حاضر باشند اینقدر استقامت کنند و مرارت بکشند و عقب ننشینند.

حال در مقابل این مقاومت بزرگ مردمی باید بپرسیم علما وظیفه خود را خوب انجام دادند؟ من با شرمندگی باید بگویم به جز تعداد انگشت‌شماری از علما و مراجع حوزه، بقیه هنوز به وظیفه شرعی خود عمل نکرده‌اند. ما علمایی مثل آیت‌الله العظمی منتظری داریم که ایشان در مقابل هر کژی و ناراستی با شفافیت و دلسوزی نقد و اعتراض خود را اعلام کرده است. از سال ۶۷ زمانی که اعدام‌های بی‌رویه صورت می‌گرفت و ایشان از قدرت کناره گرفت بگیرید که اخلاقی‌ترین کار ممکن بود و بیایید تا فتواهای اخیر ایشان درباره ولایت جائر و شرایط اینکه حکومت چگونه نامشروع می‌شود.

سخنان اخیر آیت‌الله صانعی هم به همین‌سان شجاعانه بود. ایشان حرف دل ملت ایران را زدند، همان صدایی که چند میلیون معترض ایرانی در تظاهرات مسالمت آمیز خود اعلام کردند. آیت‌الله بیات هم نکات خوب و به‌جایی را متذکر شدند. آیت‌الله طاهری، از پیش‌کسوتان استخوان‌دار حوزه هم به همین طریق با مردم هم‌صدا شدند. اما اسامی که من توانستم برای شما اسم بیاورم، انگشت‌شمار هستند. برخی مانند آیت‌الله موسوی اردبیلی از طریق همدردی با خانواده‌های زندانیان، آیت‌الله شبیری زنجانی و آیت‌الله صافی گلپایگانی هم البته به شکل عملی اعتراض و نارضایتی خود را به گوش حکومت رساندند. اما در مقابل جنایاتی که رخ داد و فجایعی که اتفاق افتاد که ۶۹ نفر و چه بسا بیشتر به خاک و خون غلتیدند، آیا علمای دین خود را به ملت ادا کرده‌اند؟ پاسخ من به این سوال متاسفانه منفی است. ملت از روحانیت و حوزه در احقاق حقوق ملی و طبیعی و اعتراض به ظلم نهادینه به مراتب جلوتر است.

مساله اینجاست که هیچ کس خود را مسوول فجایعی که رخ داد معرفی نمی‌کند. زندان‌های ایران امن نیستند. می‌گویند کهریزک زندان غیر استاندارد است، من سوال می‌کنم خانم زهرا کاظمی و دکتر زهرا بنی یعقوب هم در کهریزک کشته شده بودند؟ هیچ کس جواب قانع‌کننده‌ای به خانواده‌های این‌ بانوان مظلوم نمی‌دهد. وقتی جریان کهریزک اتفاق افتاد گفتند زندان استاندارد نیست. من سوال می‌کنم اگر زندان غیراستاندارد است و رهبر از آن خبر نداشته که بدا به حال چنین اداره کردنی، و اگر هم خبر داشته و جلویش را نمی‌گرفته که دیگر بدتر! نامه شجاعانه کروبی درباره مساله تجاوز جنسی به بازداشت شدگان جوان هم نشان می‌دهد که اگر این امور واقعا رخ داده باشد، معنایش این است که جمهوری اسلامی از بن نامشروع شده است. اینکه نویسنده نامه را متهم کنند هم در اذهان مردم راه به جایی نمی‌برد. اینقدر شاهد و قرینه موجود است که با انکار عجولانه قوای مقننه و قضائیه جامعه قانع نمی‌شود. ما هم امیدواریم این فجایع اتفاق نیفتاده باشد. نه آقای کروبی و نه آقای موسوی هیچ یک مایل نیستند این جنایات واقعیت داشته باشد. اما شواهد متعددی در دست دارند. خب! ظلم از این بالاتر؟

این‌ها ناشی از این تصور غلط است که باید نظام را به هر طریقی حفظ کرد. نظام را باید از طرق قانونی و اخلاقی و شرعی حفظ کرد. آنچه با نفی شرع و قانون و اخلاق حفظ می‌شود نظام اسلامی نیست، نظام شیطانی است. وقتی در ادبیات رسانه‌ها و سخنرانان و روحانیان دولتی و حکومتی دقیق شویم، می بینیم تنها چیزی که این‌ها به مخالفان خود نسبت می‌دهند، مخالفت با ولایت فقیه است. منتقدان مزدور اجنبی و گمراه و فاسقند، چرا؟ چون از رهبر انتقاد کرده‌اند. آن‌ها هیچ‌گاه از خود نمی‌پرسند که آیا فردی که در این جایگاه نشسته مگر معصوم است که هر مخالفتی با او گناه نابخشودنی به حساب آید؟

منتقدین سبز ایرانی عصاره حرفشان این است که خیانتی صورت گرفته، یک دزدی ملی صورت گرفته و ولایت فقیه ظلمی که بر ملت شده را تایید کرده است و به این صورت او در این ظلم شریک شده و به همین خاطر هم ولایتش جائرانه شده است. هر کس که امروز از عملکرد مقام رهبری یا رئیس جمهور و یا رژیم جمهوری اسلامی انتقاد کند آبرویش به حراج گذاشته می‌شود. اسائه ادبی که ذوب شدگان در ولایت در مورد آیت‌الله صانعی کردند، قبلا هم در مورد آیت‌الله منتظری شنیده بودیم. آیا هر کسی که از ولایت فقیه انتقاد کند، نه جائزالغیبه که واجب‌الغیبه محسوب می شود و می‌توان او را ترور شخصیت کرد؟ رژیم جمهوری اسلامی برای برخورد با منتقدین هیچ حد شرعی و قانونی و اخلاقی را رعایت نمی‌کند. معنای ولایت فقیه هم دقیقا همین است. مقامی فوق قانون و اخلاق و دین واین مافوق بودن به این معناست که کسی که در این جایگاه قرار گرفته به هیچ یک از این سه اصل پایبند نیست. امروز اگر از اکثریت مردم ایران بپرسیم، آیا این رژیم به موازین دینی، اخلاقی و قانونی پایبند است، اکثریت می‌گویند خیر. بنابراین ما الان با حکومتی مواجهیم که به لحاظ دینی و اخلاقی و قانونی رفوزه شده است. آن کسی که رفوزه شده رژیم جمهوری اسلامی است نه نخبگانی چون آیت‌الله منتظری و صانعی و طاهری و یا جوانانی که برای یافتن رای گم‌شده خود به خاک و خون غلتیدند.

این مساله بسیار تلخی است. سی سال پیش حکومتی در این مملکت مسلط بود که تا بن دندان مسلح بود و نسبت به مخالفین خود بسیار بی‌گذشت. حال اینکه صرفا شخص اول مملکت اسمش را از اعلیحضرت همایونی به مقام معظم رهبری تغییر داده باشد، آیا صرف این تغییر باعث اصلاح امور شده است؟ قبل از انقلاب می‌گفتند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه، پس از انقلاب هم می‌گویند مخالفت با رهبری مخالفت با خدا و رسول و ائمه است. آیا شرک معنایی جز این دارد؟

ضربه‌ای که حکومت جمهوری اسلامی و رهبری غیرمدبرانه فعلی به حیثیت تشیع وارد کرده در تاریخ ایران بی‌سابقه بوده است.

من در میان سه قوه کشور قوه قضائیه را ویران ترینشان می‌دانم ، چرا که دورترین قوه کشور از اراده ملی و شش دانگ در اختیار رهبری غیرپاسخگو بوده است و تغییر مدیریت آن را نیز در راستای احقاق حقوق ملی و اجرای قانون ارزیابی نمی‌کنم.