۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

روز قدس همه کودتاچیان کردان بودند

در روزهایی حال و هوای تبلیغات انتخاباتی بود شعارهای فراوانی از سوی مردم علیه احمدی نژاد سر داده می شد.اما یکی از شعارها خیلی با مغز بود.شاید آرایش واژها و کلمات این همه شعوری که در این شعار است آشکا ر نسازد اما هر چه ایام می گذرد من به مفهوم واقعی این شعار پی می برم.شعار این بود:
هر کی که بیسواده !با احمدی نژاده!
در روز قدس کودتاچیان 2 پوستر عمده داشتند که می خواستند با این پوستر ها عظمت خود ار به جهانیان اثبات نمایند بخاطر این موضوع از تمامی علوم جدید و قدیم استفاده کردند وبا زبان انگلیسی شعار هایی بر روی پلاکاردهای خود نوشتند.
در زبان انگلیسی down with usa معادل همان مرگ بر آمریکاست. اما کودتاچیان با سواد که اسیر کردانیزم هستند چنین نوشتند down whit usa به این عکس نگاه کنید
شاید بگویید اشتباه تایپی صورت گرفته ما هم می گوییم سلمنا!قبول داریم.اما در خصوص این پلاکارد چی دارند که بگند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Province در زبان انگلیسی یعنی استان ،ایالت و ولایت.در اینجا ولایت یعنی سرزمین ،استان و یکی از اجزا تشکیل دهنده کشور است. در شعار کردانهای زمان آمده است:ولایت فقیه رمز پیروزی
اما به انگلیسی نوشته اند ایالت (استان و ولایت)فقیه رمز پیروزی است.
در آخر سخنی با احمدی نژاد اینکه شما سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرید مدیریت جهان پیشکشتان



۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

پوپولیسم و دولت پوپولیستی در ایران

نویسنده:دکتر سعید حجاریان
من اخیراً دیده‌ام خیلی حرف‌ها درباره «پوپولیسم» زده شده. به همین خاطر، مناسب دیدم از زاویه‌ای دیگر بحث را مطرح كنم و اول به سابقه موضوع بپردازم. قبل از انقلاب به خصوص گروه‌های چریكی و چپ خیلی گرایش‌های پوپولیستی داشتند. پوپولیسم از چند مجرا وارد ایران شد. مجاری‌های ورودی آن از این قرار بود:
1. مائوئیسم: «مائو» رهبر انقلاب چین، یك دیدگاه «تمام خلقی» داشت. خلق‌ها در اینجا یعنی «همه خلق»؛ یعنی پوپولیسم. اگر به پرچم چین دقت كنید، پنج ستاره دارد. هر كدام از این ستاره‌ها نماد یك طبقه است: بورژوازی ملی، خرده بورژوازی، دهقانان، كارگران و روشنفكران. همانطور كه مائو می‌گوید كه همه طبقات زیر یك پرچم هستند و امپریالیسم و «سگ‌های زنجیری» آن خارج از این پرچم هستند؛ آن سگ‌های زنجیری هم بورژوازی كمپرادور(وابسته) و دولت ما قبل انقلاب هستند. به‌استثنای این دو جریان، سایر نیروهای حاضر در چین در نگاه مائو، همه «انقلابی» محسوب می‌شوند و ذیل واژه «خلق» تعریف می‌شوند. این گرایش مائوئیستی در كشور ما، تقریبا همه گروه‌های چپ جز حزب توده را در بر می‌گرفت. مجاهدین خلق، چریك‌های فدایی و سایر گروه‌های چپ همه به نوعی از مائوئیسم تاثیر پذیرفته‌اند. منتهی مائوئیسم خود در بستر بزرگتری مطرح شد كه مجرای دوم ورود پوپولیسم به ایران است؛ یعنی جهان سوم.
2. جهان‌سوم گرایی (Thirdworldalism): این پدیده در كشورهای تازه استقلال یافته رواج دارد. معمولاً كشورهایی استقلال را پیش برده‌اند كه توانسته‌اند همه خلق را تحت پرچم واحدی بیاورند و علیه استعمار و «عروسك‌های خیمه شب بازی» استعمار مبارزه كنند. معمولاً این رهبران از شخصیت‌های فرهمند بوده‌اند كه در قالب مبارزه خشونت‌آمیز، آرام، نافرمانی مدنی و سایر روش‌های مبارزه رخ نموده‌اند. گاندی، ماندلا، آلنده، پرون و دیگران علیرغم تفاوت‌هایشان همگی به این شكل عمل كرده‌اند.
3. مجرای عربی: به دلیل ارتباط ما با اعراب، در سال‌های قبل از انقلاب كم و بیش ارتباط چریك‌ها با اعراب هم برقرار شد. در این زمینه، هم جنبش آزادی‌بخش فلسطین موثر بود.جنبشی كه آن هم یك جنبش خلقی محسوب می‌شد؛ منتهی با خلقی آواره. در واقع، در فلسطین همه شكاف‌های داخلی زیر سایه مساله اصلی «مبارزه با رژیم اشغالگر» محو شده‌بود. به‌همین خاطر، بین سرمایه‌دار و كارگر فلسطین دعوا نبود و فقط دعوای «شعب» فلسطین و «كیان» صهیونیستی مطرح بود. این دعوا،‌كم كم بقیه اعراب را هم در برگرفت. مثلاً «ناصریسم» نوعی پوپولیسم بود. «بعثیسم» نوعی پوپولیسم بود. این مساله، خیلی بر مبارزین ایرانی (به‌ویژه چپ‌های مذهبی) تاثیر داشت.
4. الگوهای آمریكای لاتین و روس‌ها: اردوی چپ‌های ایرانی، به‌جز سه مجرای بالا، بیشتر از پوپولیسم آمریكای لاتین تاثیر پذیرفتند و كمی هم از نارودئیك‌ها (خلق‌گراها). نارودئیك‌ها یك گروه پوپولیستی در انقلاب روسیه بودند كه به انقلاب هم كمك كردند اما بعدها كنار گذاشته شدند. حرف نارودئیك‌ها این بود كه خلقی بودند و دنباله‌رو توده‌ها. می‌گفتند توده‌ها صاحب فضیلت هستند. در حالی كه لنین می‌گفت حزب باید پیشاهنگ توده‌ها باشند و به كنایه می‌گفت كه اینها (نارودئیك‌ها) اسب را به دنبال ارابه می‌بندند. در این نگاه،‌ خلق به امری مقدس تبدیل می‌شود و عین خداست. همانطور كه در جمله «به نام خدا و به نام خلق ایران» پوپولیسم موج می‌زد. در این گرایش پوپولیستی كه در ایران وجود داشت، «روشنفكر» بد دانسته می‌شد چون نق می‌زد و كار یدی نمی‌كرد. در حالیكه «خلق» خوب بود چون مولد بود. به پوپولیسم دهقانی «فیزیوكراتیست» گفته می‌شد كه مفهومی قرن هفدهمی است. چون جمعیت دهقان در ایران آن زمان بالا بود و بیشتر خلق، دهقان بودند.پوپولیست‌های چپگرای ایرانی‌ اعتقاد داشتند كه فقط دهقانان مولد هستند و مابقی خلق، مصرف كنند‌ه‌اند و اگر دهقانان نباشند، دنیا از گرسنگی می‌میرد. منتهی بعدها كه اقشار كارگری و خرده‌بورژوازی هم وارد شدند، گفتند كه خدمات و صنعت هم جزو كار تولیدی است و مابقی اقشار كه كار تولیدی نمی‌كنند، می‌شوند «بد». بنابراین نگاه بود كه چپ‌های ایران، در ضدیت با نخبگان، بوروكرات‌ها، روشنفكران و روحانیت قرار می‌گرفتند. شعارشان این بود كه «از توده‌ها بیاموزیم» و «عصر عمل است».
5. پوپولیسم حزب توده: در كنار انواع پیشین پوپولیسم، حزب توده را هم داشتیم. حزب توده با آنكه ادعای حزب پیشتازی طبقه كارگر را داشت، اما منتهی می‌گفت كه انقلاب ایران دو مرحله دارد: مرحله دموكراتیك و مرحله سوسیالیستی. یعنی در مرحله دموكراتیك شاه و اربابان امپریالیست خود از بین بروند و در مرحله بعد، جامعه سوسیالیستی شكل گیرد. نام حزب توده هم از همین جا می‌آید. چراكه واژه «توده» ربطی به كارگر ندارد، بلكه به توده‌ (Mass) ربط دارد. در نگاه حزب توده، همه اقشار و طبقات باید بیایند و در انقلاب شركت كنند و اگر بعدها شرایط فراهم شد، آن هم از طریق راه رشد غیرسرمایه‌داری، به مرحله سوسیالیستی انقلاب قدم می‌گذاریم. لذا در انقلاب هم شاهد بودیم كه توده‌ای‌ها و فداییان اكثریت تا مدتها با انقلاب همراهی كردند.
***گرچه مجاری ورود پوپولیسم به ایران متنوع بود، اما مبارزه با پوپولیسم به‌ویژه در میان مذهبی‌ها خیلی دیر آغاز شد. در واقع، حدود دو سال قبل از انقلاب مبارزه با پوپولیسم در بین گروه‌های چپ آغاز شد. اما گروه‌های مذهبی مبارزه نكردند. مثلاً از مجاهدین خلق هیچ‌گاه نقدی بر پوپولیسم چه قبل و چه بعد از انقلاب نشنیده‌ایم. سایر گروه‌ها هم، همین طور بودند. نه گروه‌های درون‌نظام و نه گروه‌های مذهبی برون‌نظام هیچگاه نقدی بر پوپولیسم نكرده بودند تا اخیراً كه در پی تشكیل دولت جدید، نقد پوپولیسم شروع شده است. اما گروه‌های چپ غیرمذهبی به این خاطر نقد پوپولیسم را شروع كردند كه معتقد بودند نباید اجازه دهیم مرزهای طبقه كارگر و زحمتكشان با سایر طبقات برهم بریزد و آثار خود را در حزب بگذارد و حزب هم دچار گرایشات لیبرالی و خرده‌بورژوازی شود و در آستانه دسته‌بندی و انشعاب قرار گیرد. آنها یكی از علل ضربه خوردن خود از ساواك، را همین پوپولیسم می‌دانستند.
اما اینكه الان چرا باب نقد پوپولیسم باز شده و آیا ما پدیده‌ای به اسم «دولت پوپولیستی داریم یا نه؟»، احتیاج به دقت بیشتری دارد.
من خودم سالها پیش از تشكیل دولت نهم دو سه بار تذكر داده بودم كه باید مواظب «بناپارتیسم» بود. در مقاله دیگری هم گفته بودم كه باید به حاشیه پرداخت. اگر به حاشیه نپردازیم، ممكن است «متن» ضربه بخورد.مقصود من به لحاظ علمی از متن و حاشیه، بخش رسمی و غیر رسمی (Formal sector & informal sector) بود.
در مقاله‌ای هم درست بعد از دوم خرداد، نسبت به كلبی‌مسلكی سیاسی هشدار داده بودم. لذا فكر می‌كنم مجموعه مقالاتم در این‌باره گویا باشد. حتی یك بار نیز با خبرنگاری ایتالیایی احتمال پیدایش شخصیتی مانند ماتزینی(1) را مطرح كردم. اما گمان می‌كنم قبلاً نیز گفته‌ام كه اگر بنا باشد در ایران پدیده‌ای به سهم دولت پوپولیستی رخ بدهد، حاوی عناصر ما قبل پوپولیستی نیز خواهد بود.
این عناصر به این ترتیب هستند:1. مافیا: مافیا نه آنچنان كه اكنون می‌شناسیم، ‌بلكه در بدو پیدایش خود جنبشی نسبتاً انقلابی بود كه متكی بر خانواده گسترده بود و درآن، همیاری اجتماعی بین شبكه خویشاوندان مستحكم بود و مناطق مختلف جنوب ایتالیا در اختیار گروه‌های خویشاوندی بود و هر یك قلمرو خود را داشتند. یك پدرخوانده كه نقش «پاترون» (حامی) را ایفا می‌كرد و عده‌ای نقش «كلاینت» (تحت الحمایه) را داشتند(2). وقتی مافیا به دولت وارد می‌شود، ‌از حالت بوروكراتیك دور می‌شود و همه چیز خانوادگی می‌شود. همان طور كه در دولت جدید بحث فامیل‌سالاری شدت یافته است و حتی در بخش خدمات از دهات وابسته افرادی حضور دارند. در این حالت، «جنگ خاندان‌ها» درون دولت بالا می‌گیرد.
2. عیاری (Robinhowdism): در مشی عیاری، از «خورده» گرفته می‌شود و به «نخورده» داده می‌شود. عیاری نوعی سوسیالیسم عقب‌مانده غیرقانونی و تخیلی است. همانطور كه «رابین‌هود» كاروان پادشاه را می‌زد و به فقرا می‌بخشید. در اروپا چنین گرایشی را در قالب «مساوات‌جویان» داشته‌ایم. اینها كاری به تولید ندارند، بلكه مساوات را در توزیع می‌جویند؛ ولو اینكه تولید زمین بخورد.
3. منجی‌گرایی: منجی‌گرایی را اخیرا در مجله «آ‌یین»(3) توضیح داده‌ام. منجی‌گرایی به دنبال تغییرات ناگهانی در وضعیت معیشت مردم است. شعارهای «ما می‌توانیم»، «همین الان، همین جا»، «فوری- فوری» نمونه‌های این گرایش است. در چارچوب منجی‌گرایی، «وقات» پیدا می‌شود؛ یعنی كسی كه وقت ظهور برای موعود تعیین می‌كند و نشانه‌های آخرالزمان را بر می‌شمارد.
4. بناپارتیسم: لوئی بناپارت با استفاده از وجهه ناپلئون، به پاریس بازگشت و هر چه عنصر حاشیه‌نشین بود، جمع كرد و بعد پارلمان راگرفت و ادعای امپراتوری كرد. بناپارتیسم نوعی «موبوكراسی» است. «موب» در انگلیسی یعنی توده بی‌شكل، در دموكراسی، «دمو» (مردم) حضور دارند اما به شكل سازمان‌یافته. اما در «موبوكراسی» مردم به شكل توده‌وار به خیابان‌ها می‌ریزند و سیاست در خیابان تعیین می‌شود و نه پارلمان.
5. آنارشیسم: آنارشیست‌ها چون تحمل نهادهای مدنی، نخبگان، بوروكراسی و حتی دولت را ندارند، همه را تخریب می‌كنند و با آنها مخالف هستند. آنارشیست‌ها فقط می‌خواهند توده‌ها را بسیج كنند و ببینند توده‌های بسیج شده چه می‌خواهند تا آ‌ن خواست‌ها را پیگیری كنند.
براساس این ویژگی‌هاست كه پوپولیسم در برابر دموكراسی و الزامات آن، به‌ویژه جامعه مدنی قرار می‌گیرد. پوپولیسم گرچه درظاهر به انتخابات پایبندی نشان می‌دهد، اما بیش از انتخابات، به دنبال «بیعت» است. مثل سزار. سزار هركاری می‌خواست بكند، Plebicite می‌كرد.Pleb یعنی توده. اقدام سزار چنان بود كه در تعاریف سیاسی غرب، مفهوم بیعت (Plebicite) با نام سزار گره خورده و عموما از تعبیر Cezarian plebiscite استفاده می‌شود.پوپولیسم بین مردم فرق نمی‌گذارد. قومیت‌‌ها، اقشار، طبقات و مذاهب را بدون تفاوت تعریف می‌كند. تنها «خودی و غیرخودی» دارد و فرق دیگری نمی‌شناسند. حاضر به قبول مكانیزم‌های «مهار و مقابله» (balance & check) نظیر دولت- جامعه مدنی، قوای سه‌گانه، احزاب، اتحادیه‌های كارگری و كارفرمایی و حتی قوانینی چون بازرسی و اجرا نیستند. در نظام‌های دموكراتیك این مكانیزم‌ها را داریم اما پوپولیست‌ها حس می‌كنند كه این مكانیزم‌ها دست و پاگیر هستند و به همین خاطر، آنها را بر هم می‌زنند كه البته نتیجه آن، بالا رفتن فساد است. چون این مكانیزم‌ها مهمترین ابزار مقابله با فساد هستند.
از آن طرف، از جامعه سازمان‌زدایی كرده‌اند و چون چنین جامعه‌ای به یك چسب احتیاج دارد، آن چسب یا كاریزماست و یا نفت. سایر ویژگی‌های پوپولیسم را دیگر افراد در مقالات خود گفته‌اند. تا وقتی كاریزما وجود دارد و نهادهای قدرت محكم است و شیر نفت باز است و رسانه دارند، پوپولیسم ادامه می‌یابد.
پی‌نوشت‌ها:1.«جوزپه ماتزینی» (1872- 1805 م). فیلسوف و سیستمدار میهن‌پرست ایتالیایی.تلاش‌های ماتزینی در راستای تبدیل ایتالیای متشتت تحت نفوذ قدرت‌های خارجی تا قرن نوزدهم به ایتالیای مدرن یكپارچه بود.همچنین، او به تعریف جنبش مدرن اروپایی برای دموكراسی پوپولیستی در قالب یك حكومت جمهوری كمك فراوانی كرد.
2.در ایران هم چه قبل و چه بعد از انقلاب الگوی حامی-تحت‌الحمایه را داشته‌ایم. در میان تحت‌الحمایه‌ها هم نوچه‌ها بودند و هم گروهی خاص از زنان. میدانی‌هایی چون طیب حاج‌رضایی، از این‌ دسته بودند. بعد از انقلاب هم برخی افراد ذی‌نفوذ و دارای امكانات مالی، خانواده شهدا را تحت‌الحمایه خویش قرار می‌دادند و مثلا چرخ خیاطی به آنها می‌دادند تا چرخ زندگی‌شان بچرخد.‌
3. «موعودگرایی و هزاره‌گرایی»، سعید حجاریان، نشریه آئین، شماره 7، تیرماه 1386
منبع: مجله شهروند امروز

پوپولیسم چیست؟(2)


نویسند:جناب آقای ناصر غیاثی

چندی است واژه‌ی «پوپولیسم» در فرهنگ سیاسی ما اصطلاحی رایج است. این نوشته می‌کوشد تعریفی از این مفهوم ارایه دهد.
پوپولیسم چیست؟
پوپولیسم (انگلیسی: populism، فرانسه: populisme و آلمانی: Populismus) از کلمه‌ی «populus» لاتینی به معنای «خلق، مردم» گرفته شده است. اغلب ِ فرهنگ‌ واژه‌های فارسی، پوپولیسم را «مردم ‌باوری» معنی کرده‌اند که در نگاه نخست به نظر می‌رسد حاوی معنایی مثبت، مثل مردم‌سالاری (مترادف فارسی دمکراسی) باشد. در زیر خواهیم دید که پوپولیسم واجد معنایی منفی است.
تاریخ پوپولیسم
مفهوم پوپولیسم در علوم اجتماعی در اواخر قرن نوزدهم رایج شد و جنبشی را توصیف می‌کرد که توسط دهقانان در آمریکا علیه سرمایه‌داران بزرگ در نیویورک به راه افتاده بود و از آن پس به آن دسته از سیاست‌مدارانی اطلاق می‌شود که در یک کلام ضد مدرن، نامعقول و پس‌رونده‌اند.
پوپولیسم، نوعی سیاست‌ورزی
پوپولیست نوعی از سیاست‌ورزی است که با توسل به نارضایتی‌ها، حق‌طلبی‌ها، ترس‌ها و مشکلات جاری جامعه، مردم را برای پیش‌برد اهداف شخصی خویش آلت دست قرار می‌دهد. این نوع از سیاست به جای آن‌که عقلانی بوده و راه حل‌های طولانی و منطقی برای حل مسایل موجود عرضه کند، مدعی ارایه‌ی راه حل‌های ساده و سریع است.
وعده‌هایی می‌دهد که نه قصد و نه توان برآوردن‌ آن‌ها را دارد. پوپولیست به دنبال جست‌وجوی ریشه‌ی نابسامانی‌ها نیست، برای مشکلات پیچیده راه‌حل‌های ساده‌ای عرضه می‌کند و از چیزهایی حرف می‌زند که قابل اثبات نیستند. تمام تلاش او القای حسی خوش‌آیند به اقشار پایین جامعه است و از این رو توجه‌ای به افراد متخصص ندارد.
پوپولیست سیاست‌مداری است که با شعارهای همه‌پسند، وعده‌های دروغین، ساده‌سازی، کلی‌گویی و برانگیختن احساسات مردم سعی در جلب آرای آن‌ها داشته و با سوار شدن بر موج نارضایتی‌ها قصد به چنگ آوردن قدرت هر چه بیش‌تر برای اِعمال اهداف کاملاً شخصی خود دارد.
او غریزه‌ و احساسات مردم، مثل حسادت و تنفر را مخاطب قرار می‌دهد، نیاز به امنیت در جامعه را بازیچه‌ی خود قرار می‌دهد، دایم در پشتی‌بانی از مردم ندار و فقیر داد سخن می‌دهد و خود را مخالف صریح ثروت‌مندان می‌نمایاند و ادعا می‌کند با مردم است. دشمنی نامرئی اختراع می‌کند و او را علت تمام ناراویی‌ها می‌خواند و از زدن هرگونه اتهام و دروغ‌پراکنی و دادن نسبت ناروا به مخالفان سیاسی‌شان ابایی ندارد. او تنها شعار می‌دهد.
مخاطبین پوپولیسم
روی سخن پوپولیست معمولاً آن دسته از اقشار و گروه‌های اجتماعی است که خود را در نظم موجود اجتماعی، اقتصادی و سیاسی متضرر می‌بیند. این گروه‌ها معمولاً از اقشار پایین جامعه تشکیل شده‌ و کم یا بی‌سوادند. در یک کلام پوپولیست نیروی‌اش را از سرخوردگی آن توده‌هایی از اجتماع می‌گیرد که کمبودها را با پوست و گوشت و استخوانش احساس می‌کنند، اما به دلیل کم یا بی‌سوادی گول پوپولیست‌ها را می‌خورند و بر این گمان باطل‌اند که نجات دهنده را یافته‌اند. هم از این روی است که پوپولیست‌ میانه‌ای با روشنفکران، اهل خرد، متخصصان و در یک کلام با نخبگان جامعه ندارد.
شیوه‌های پوپولیستی
پوپولیست با کلیشه‌های رایج، تصنعی و تکراری و پیش‌داوری‌های موجود در جامعه کار می‌کند و به جای شکستن آن کلیشه‌ها و روشن‌گری در باب پیش‌داوری‌ها، آن‌ها را مورد سوء‌ استفاده قرار می‌دهد. او واقعیت‌ها را مخدوش شده نشان می‌دهد: از سویی به بزرگ‌نمایی تهدیدات دشمنان خارجی و گروه‌های اجتماعی می‌پردازد که وجود خارجی ندارند و از سوی دیگر تلاش دارد خود را مخالف نظم موجود بنمایاند، تا حمایت همه جانبه‌ی توده‌های مردم را جلب و آن‌ها را برای رسیدن به اهداف شخصی خویش بسیج کند.
پوپولیسم و رسانه‌ها
پوپولیست‌ به خوبی از نقش حیاتی رسانه‌ها آگاه و ناچار از استفاده از رسانه‌های عمومی و تبلیغات است. او در این رسانه‌ها از مخاطبینش چاپلوسی می‌کند، خود را مانند آن‌ها نشان می‌دهد و چون اغلب دارای کاریزمای قوی است، مخاطبینش از او بت می‌سازند. در پخش اخبار دست به انتخاب می‌زند و اخباری را برمی‌گزیند که در وهله‌ی نخست احساسات مردم را بر‌انگیزاند و در وهله‌ی دوم بتوان از آن‌ها علیه مخالفین (ترجیحاً: «بالایی‌ها») بهره‌برداری نمود.
سیاست‌مدار پوپولیست با گرایشی سطحی و غیرعلمی به مضمامینی چون عدالت اجتماعی و ایستادگی در برابر قدرت‌مندان می‌پردازد. او به مضامین پیچیده‌ توجهی نشان نمی‌دهد، از تحلیل علمی سرباز می‌زند، به مسایلی با اهمیت واقعی نمی‌پردازد و اگر اشاره‌ای هم به آن‌ها بکند، تنها در جهت کم اهمیت جلوه دادن آن‌هاست، چرا که طرح چنین مضامینی به نفع او نیست.
پوپولیسم در کشورهای در حال توسعه و در کشورهای توسعه‌یافته
گرچه پدیده‌ی پوپولیسم خاص جوامع در حال توسعه نیست اما بیش‌تر در چنین کشورهایی برجستگی یافته و نسبت به کشورهای توسعه یافته از تاثیرگذاری به مراتب بیش‌تری برخوردار است. در جوامع دمکراتیک به علت وجود آزادی‌های فردی و اجتماعی، احزاب فراگیر و قدرت‌مند و عدم انحصار، رسانه امکان افشاگری و بحث حول شعارهای پوپولیستی بیش‌تر است.
با این وجود هر از چندگاهی در جوامع پیش‌رفته نیز سیاست‌مداران پوپولیست پا به صحنه‌های سیاسی می‌گذارند و با طرح مسایلی چون مالیات، بالارفتن قیمت بنزین و خارجی‌های مقیم کشور سعی در به دست آوردن آرای مردم دارند. اما پوپولیسم اغلب در کشورهای در حال توسعه به وجود می‌آید و به نسبت کشورهای توسعه یافته از عمر و تاثیر بیش‌تری برخوردار است.
هنگامی که فساد، بی‌عدالتی و ظلم و خودکامگی به اوج خود می‌رسد و مردم خواهان تحولات عمیق و سریع اجتماعی می‌شوند، پوپولیست مناسب‌ترین بستر را برای اعلام حضور و رشد می‌یابد، چرا که بی‌سوادی، عدم آزادی‌های اجتماعی و نبود احزاب و مطبوعات و رسانه‌های آزاد میدان را برای ترک‌تازی او خالی کرده است.
پوپولیست‌های چپ و پوپولیست‌های راست
معمولاً سیاست‌مداران دست راستی متهم به پوپولیست بودن می‌شوند، حال آن‌که چنین پدیده‌ای را می‌توان در سیاست‌مدارن چپ نیز دید. آن‌ها نیز از طریق طرح خواسته‌هایی که امکان تحقق فوری آن‌ها نیست، برای جلب آرا رو به غریزه‌ها و نارضایتی مردم دارند.
پوپولیسم و عوام‌فریب
Demagogie از کلمه‌ی یونانی demos به معنای (خلق ـ مردم) و agein به معنای (رهبری کردن) می‌آید و به درستی به عوام‌فریبی ترجمه شده است. پوپولیسم در رابطه‌ای تنگاتنگ با عوام فریبی (انگلیسی: demagogy فرانسه: Demagogie آلمانی:Demagogie) نیز قرار دارد و بدون آن قادر به ادامه‌ی حیات نیست.
عوام‌فریب در حوزه‌ی سیاست دست به تحریکات گمراه کننده می‌زند و تلاش دارد مردم را تحت تاثیر قرار داده و از راه بدرشان کند تا بتواند با بی‌رحمی کامل و به دور از هر گونه شیوه‌ی دمکراتیک دست به اِعمال قدرت وحشیانه بزند. عوام‌فریب تملق‌گویی از توده‌ها را سرلوحه‌ی کار خویش قرار می‌دهد.
مخاطبش احساسات و غرایز و پیش‌داوری‌ها توده‌ها و مجیزگفتن از آن‌هاست. او به دروغ و تحریک متوسل می‌شود، حقیقت را وارونه یا خیلی ساده نمایش می‌دهد، هدف سیاسی خود را به عنوان امری عام‌المنفعه جلوه می‌دهد و شیوه‌ی خود را در مورد به عمل درآوردن مقاصد، تنها شیوه‌ی عملی، منطقی و قابل اجرا جا می‌زند. از این رو پوپولیست معمولاً فردی خودشیفته ‌است

پوپولیسم چیست؟(1)


چون لفظ «پوپوليسم» كاربرد هاى متنوعى دارد، قبل از هر چيز توضيح مختصرى در مورد كاربرد هاى مختلف آن ارائه مى كنيم و پس از آن با تمركز بر «الگوى اقتصاد سياسى پوپوليستى» آن را براى توضيح وضعيت بعد از انقلاب به كار مى گيريم. اين مقاله بخشى از يك پژوهش گسترده در باب اقتصاد سياسى بعد از انقلاب است كه در اين بخش ويژگى هاى اقتصاد پوپوليستى را مطرح مى كند. به اميد اينكه اين متن مقدمه اى بر نقد اين مفهوم باشد. كلمه پوپوليسم هنوز در زبان فارسى برابرنهاده اى كه مورد قبول همه باشد، پيدا نكرده است. در متون فارسى آن را مترادف الفاظى چون مردم باورى، مردم گرايى، مردم انگيزى، تمام خلقى، عوام گرايى و عامه گرايى قرار مى دهند. با توجه به كاربرد خاص پوپوليسم در سياست و اقتصاد سياسى به گمان من واژه «مردم انگيزى» براى آن از ساير برابر نهاده ها مناسب است. در اينجا به سه كاربرد مختلف مفهوم مردم انگيزى (پوپوليسم) اشاره مى كنيم، با اين تاكيد كه بحث ما تنها به مورد آخر توجه دارد.الف- مردم انگيزى به عنوان يك ايدئولوژى و نظام سياسى. از نظر ايدئولوژيك مردم انگيزى يعنى بزرگداشت مفهوم «مردم» (يا «خلق») تا حد مفهومى مقدس و باور به اينكه هدف هاى سياسى را بايد به خواست و نيروى «مردم»، جدا از حزب ها و نهاد هاى موجود، پيش برد. (آشورى، ۱۳۸۰)، مردم انگيزى خواست «مردم» را عين حق و اخلاق مى داند و اين خواست را برتر از همه سنجه ها و سازوكار هاى اجتماعى مى شناسد و بر آن است كه مى بايد ميان مردم و حكومت رابطه مستقيم وجود داشته باشد. اين اعتقاد همچنين با ايمانى ساده فضايل «مردم» را در برابر منش فاسد طبقه حاكم يا هر گروهى كه موقعيت سياسى و اقتصادى و منزلت اجتماعى برتر داشته باشد، قرار مى دهد و مى ستايد. يكى از خصوصيات مردم انگيزى، يافتن توطئه هاى «ضد مردمى» در هر جا است و اين برداشت معمولاً به دشمنى هاى نژادى و قومى دامن مى زند. به كارگيرى مفهوم مردم انگيزى به عنوان يك نظام سياسى احتياج به مقدمه اى كوتاه در زمينه طبقه بندى نظام هاى سياسى دارد. نظام هاى سياسى را مى توان بر حسب مواضعى كه در دو زمينه «ساخت قدرت» و «ميزان دخالت دولت در تغيير جامعه» دارند طبقه بندى كرد. البته اين تنها يكى از شيوه هاى طبقه بندى نظام هاى سياسى است. در اين طبقه بندى هر يك از دو معيار طبقه بندى به اين صورت توضيح داده مى شوند. از لحاظ جامعه شناسى سياسى «ساخت قدرت» بر دو نوع است؛ يكى ساخت قدرت يك جانبه و ديگرى ساخت قدرت دوجانبه. در ساخت قدرت يك جانبه، قدرت سياسى مشروعيت خود را از منابعى غير از جامعه (مردم) به دست مى آورد. در نتيجه نهاد هايى براى مشاركت گروه هاى اجتماعى در تصميم گيرى هاى سياسى وجود ندارد. در نظام هاى داراى ساخت قدرت دوجانبه منبع مشروعيت قدرت سياسى به نحوى ناشى از جامعه تلقى مى شود و در نتيجه نهاد هايى براى مشاركت دست كم بخش هايى از جامعه و گرو ه هاى اجتماعى در سياست وجود دارد. نظام هاى داراى ساخت قدرت يك جانبه را «آمرانه» و نظام هاى داراى ساخت قدرت دوجانبه را «مردم سالار» مى ناميم. از لحاظ ميزان دخالت دولت در تغيير جامعه نيز مى توان از دو موضع و گرايش سخن گفت. گرايش «چپ» به نظام هايى (و ايدئولوژى هايى) اطلاق مى شود كه از «ميزانى از دخالت دولت براى تغيير در ساخت اقتصادى و اجتماعى و سلسله مراتب امتياز هاى مستقر حمايت مى كند.» هدف از اين تغييرات، دستيابى به برابرى بيشتر است. ايدئولوژى ها و نظام هاى راستگرا، وضع موجود جامعه و نظام امتياز هاى مستقر را به عنوان امرى مطلوب و طبيعى و يا دست كم تغيير ناپذير تلقى مى كنند. با توجه به دو معيار فوق، جايگاه نظام و ايدئولوژى سياسى مردم انگيز را مى توان به اين صورت مشخص كرد (تاگارت، ۱۳۸۱): مردم انگيزى به عنوان يك ايدئولوژى و نظام سياسى نشان دهنده چپ گرايى معتدل و طرفدارى از حداقلى از مردم سالارى است. ب- مردم انگيزى به عنوان ساخت خاصى در عرصه سياست.عرصه سياست در جوامع مختلف از ساخت هاى متفاوتى (Polity) برخوردار است. ساخت هاى مختلف عرصه سياست را با توجه به چند ويژگى طبقه بندى مى كنند. (بشيريه، ۱۳۷۴) مهم ترين اين ويژگى ها عبارتند از: ۱- ميزان قدرت و توسعه يافتگى جامعه مدنى ۲- وجود يا فقدان رابطه اندام وار ميان حكومت و جامعه مدنى ۳- وجود يا فقدان رابطه ايدئولوژيك ميان حكومت و جامعه مدنى ۴- ميزان اتكاى ساخت قدرت سياسى به بسيج توده اى. به طور مثال عرصه سياسى متكثر كه بستر مناسبى براى شكل گيرى مردم سالارى است با توجه به ويژگى هاى فوق به اين صورت مشخص مى شود: جامعه مدنى و نهادها و موسسات آن خودجوش و نيرومندند و علائق افراد يا توده هاى پراكنده را در اصناف و گروه ها و تشكل هاى مختلف سازمان مى دهند. ميان حكومت و جامعه مدنى رابطه اى اندام وار وجود دارد. حكومت به طور مستقيم دست به بسيج حمايت توده هاى بى شكل نمى زند و در نتيجه زندگى سياسى «توده اى» نمى شود. از نظر ايدئولوژيك معناى اين سخن اين است كه از عنصر وعده و وعيدهاى بلندپروازانه و غيرواقع بينانه و افراطى كردن گرايش هاى سياسى خوددارى مى شود. به همين قياس «مردم انگيزى» نام ساخت خاصى در عرصه سياست است كه گاه از آن به عنوان «عرصه سياست توده اى» نيز ياد مى شود. ويژگى هاى اين ساخت از عرصه سياست (با توجه به معيارهاى پيش گفته) به صورت زير است: يك- جامعه مدنى در آن گسترش يافته و به طور نسبى نيرومند بوده و بر قدرت تاثير گذاشته و مى تواند بر زمامداران فشار وارد كند. دو- حكومت قادر به سركوب كامل جامعه مدنى نيست و در ضمن نمى خواهد نماينده آن نيز باشد. سه- حكومت براى مقابله با فشارهاى جامعه مدنى به جلب حمايت و بسيج توده اى متوسل مى شود. از اين طريق ضمن حل كردن بحران مشروعيت خويش، بحران مشاركت خود را نيز پشت سر مى گذارد. چهار- در صورت غلبه كامل حكومت بر جامعه مدنى ساخت عرصه سياست تغيير مى كند. اگر جامعه بتواند به طور متقابل توده را بسيج كند، انقلاب رخ مى دهد. همان طور كه از ويژگى هاى فوق مى توان دريافت اين ساخت عرصه سياست (مردم انگيز) معمولاً وضعيتى گذرا را مشخص مى كند و هميشه انتظار مى رود كه به وضعيت و ساخت ديگرى متحول شود. مردم انگيزى به عنوان يك ساخت عرصه سياست، مى تواند پس از پيروزى انقلاب ها نيز رخ دهد. در اين حالت گروه ها مى كوشند با توسل به توده ها يكديگر را از ميدان به در نمايند. مردم انگيزى به عنوان يك ايدئولوژى، نظام سياسى و ساخت عرصه سياست اگر چه براى فهم تحولات پس از پيروزى انقلاب اسلامى مى تواند داراى اهميت باشد، اما در اينجا مورد نظر ما نيست. ما در اينجا به كاربرد سوم اين مفهوم نظر داريم و ميزان انطباق آن بر وضعيت ايران را مورد بحث قرار مى دهيم.پ - مردم انگيزى به عنوان يك الگوى اقتصاد سياسى.الگوى اقتصاد سياسى مردم انگيز نخستين بار براى تبيين وضعيت اقتصاد سياسى برخى از كشورهاى آمريكاى لاتين به كار گرفته شد. از اين الگو دو روايت متفاوت وجود دارد؛ در روايت نخست تاكيد به طور عمده بر وضعيت طبقات اجتماعى است و تلاشى كه براى تسلط بر جامعه مى كنند. (روكس بروف، ۱۳۷۳) مطابق اين روايت اگر طبقه حاكم در يك جامعه دچار دودستگى باشد و هيچ جناحى از آن نتواند اراده خود را بر ديگرى تحميل كند، در اين صورت نيروى سومى (مانند يك رهبر نظامى) ممكن است قدرت را قبضه كند و به نمايندگى از طرف كل طبقه مسلط حكومت كند. اين تحليلگران در بحث از وضعيت كشورهاى آمريكاى لاتين مى كوشيدند تا دو وضعيت مختلف را از يكديگر متمايز كنند. در حالت اول كشمكش ميان دو جناح يك طبقه و يا ميان دو طبقه به بن بست مى رسد و توازن ويرانگر حكومت اتفاق مى افتد. در حالت دوم قدرت از يك جناح يا يك طبقه به جناح و طبقه ديگر انتقال مى يابد و تركيب جديدى از گروه هاى حاكمه شكل مى گيرد. در اين حالت فرايند تجديد سازمان طبقات مسلط ممكن است تحت نظارت نيروى سومى عملى شود كه امكان دارد كه تنها منافع طبقه حاكم را نمايندگى نكند و ممكن است حتى داراى منافع خاصى نيز باشد. اين حالت دوم را مردم انگيزى (پوپوليسم) مى نامند. روايت دوم از اقتصاد سياسى مردم انگيز، الگوى خود را با تاكيد بر ويژگى هاى اين نظام سامان مى دهد. (علوى تبار، ۱۳۸۰) اين ويژگى ها را مى توان به صورت زير فهرست كرد: ۱- نظام سياسى در اين الگو به جاى يك طبقه، بر چند طبقه اجتماعى تكيه داشته و جهت گيرى خود را با هدف تامين منافع و علائق اين چند طبقه تنظيم مى كند. ۲- تكيه گاه نظام سياسى مردم انگيز طبقات شهرى اند و مالكان و دهقانان روستايى جايى در ائتلاف حاكم بر جامعه ندارند. از اين رو در دوراهى هاى انتخاب خط مشى هايى كه منافع شهرنشينان را تامين مى كنند حتى به قيمت متضرر شدن روستائيان به مرحله اجرا درمى آيند. ۳- ائتلاف حاكم در اقتصاد مردم انگيز شامل بخشى از سرمايه داران، طبقه متوسط جديد و فقراى شهرى مى شود. ۴- مخارج بخش دولتى بسيار بالا است. اين مخارج در جهت تامين خدمات گسترده اجتماعى و دادن يارانه به طبقات متوسط و فقير شهرى مصرف مى شود. ۵- حقوق و دستمزد پرداختى به طبقات متوسط جديد به طور نسبى بالا است. ۶- واردات كالاهاى مصرفى در سطح بالايى قرار دارد. ۷- دولت، مداخله گر و داراى نقش و كاركرد بسيار گسترده اى در اقتصاد است. ۸- بخش عمده سرمايه گذارى توسط دولت صورت مى گيرد. ۹- دولت تلاش مى كند تا از سرمايه دارى ملى در مقابل اقتصاد بين المللى و رقابت خارجى به طور كامل حمايت كند. - تامين هزينه هاى دولت يا از طريق اخذ ماليات از بخش كشاورزى و يا از طريق فروش منابع ملى صورت مى پذيرد.




۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

متن نامه سروش به آیت الله خامنه ایی

عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد. صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند. قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدندوجهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند. چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت. شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.
آقای خامنه ای،
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده
درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.
شادم که آخرالامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانها ی دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.
آقای خامنه ای،
می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذرانید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.
خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!
از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
لطف حق با تو مداراها کند چونکه از حد بگذرد رسوا کند
می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:
ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا (خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)
می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که
آفرین ها بر تو بادا ای خدا بنده خود را ز غم کردی جدا
آتشی زد او به کشت دیگران باد آتش را به کشت او بران
آقای خامنه ای،
می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.
سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.
این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.
آقای خامنه ای، بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:
با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
و گفتند:
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.
جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.
این نه آن شیر است کز وی جان بری یا ز پنجه قهر او ایمان بری
فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن درآستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور ،هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم وخدا با ماست.
برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.
ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.
ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.
ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.
[][][]
با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته وتشنه در سراب مانده وخیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:
و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد – سوره اعراف 164)
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.
ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر
. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.
آب و دریا ای خداوند آن توست باد و آتش جمله در فرمان توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود ور نخواهی آب هم آتش شود
تو بزن یا ربنا آب طهور تا شود این نار عالم جمله نور

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

احمدی نژاد تیک عصبی دارد

دوستان گرامی
نمی دانم تا کنون پس از انتخابات به چهره کریه احمدی نژاد دقت کرده اید یا خیر؟
اگر دقت کنید پی به تیک عصبی وی خواهید برد.نشانه تیک عصبی او بازی با گوشه لبهاش است که به کرات تکرار می شود.دوستان عزیز اینها علاوه بر اینکه نغمت خداوند بر این کریه المنظره است بلکه نتیجه نفرین همه مادران شهید،بغضهای معترضان و آه اسیران در بند است.