۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

پوپولیسم و دولت پوپولیستی در ایران

نویسنده:دکتر سعید حجاریان
من اخیراً دیده‌ام خیلی حرف‌ها درباره «پوپولیسم» زده شده. به همین خاطر، مناسب دیدم از زاویه‌ای دیگر بحث را مطرح كنم و اول به سابقه موضوع بپردازم. قبل از انقلاب به خصوص گروه‌های چریكی و چپ خیلی گرایش‌های پوپولیستی داشتند. پوپولیسم از چند مجرا وارد ایران شد. مجاری‌های ورودی آن از این قرار بود:
1. مائوئیسم: «مائو» رهبر انقلاب چین، یك دیدگاه «تمام خلقی» داشت. خلق‌ها در اینجا یعنی «همه خلق»؛ یعنی پوپولیسم. اگر به پرچم چین دقت كنید، پنج ستاره دارد. هر كدام از این ستاره‌ها نماد یك طبقه است: بورژوازی ملی، خرده بورژوازی، دهقانان، كارگران و روشنفكران. همانطور كه مائو می‌گوید كه همه طبقات زیر یك پرچم هستند و امپریالیسم و «سگ‌های زنجیری» آن خارج از این پرچم هستند؛ آن سگ‌های زنجیری هم بورژوازی كمپرادور(وابسته) و دولت ما قبل انقلاب هستند. به‌استثنای این دو جریان، سایر نیروهای حاضر در چین در نگاه مائو، همه «انقلابی» محسوب می‌شوند و ذیل واژه «خلق» تعریف می‌شوند. این گرایش مائوئیستی در كشور ما، تقریبا همه گروه‌های چپ جز حزب توده را در بر می‌گرفت. مجاهدین خلق، چریك‌های فدایی و سایر گروه‌های چپ همه به نوعی از مائوئیسم تاثیر پذیرفته‌اند. منتهی مائوئیسم خود در بستر بزرگتری مطرح شد كه مجرای دوم ورود پوپولیسم به ایران است؛ یعنی جهان سوم.
2. جهان‌سوم گرایی (Thirdworldalism): این پدیده در كشورهای تازه استقلال یافته رواج دارد. معمولاً كشورهایی استقلال را پیش برده‌اند كه توانسته‌اند همه خلق را تحت پرچم واحدی بیاورند و علیه استعمار و «عروسك‌های خیمه شب بازی» استعمار مبارزه كنند. معمولاً این رهبران از شخصیت‌های فرهمند بوده‌اند كه در قالب مبارزه خشونت‌آمیز، آرام، نافرمانی مدنی و سایر روش‌های مبارزه رخ نموده‌اند. گاندی، ماندلا، آلنده، پرون و دیگران علیرغم تفاوت‌هایشان همگی به این شكل عمل كرده‌اند.
3. مجرای عربی: به دلیل ارتباط ما با اعراب، در سال‌های قبل از انقلاب كم و بیش ارتباط چریك‌ها با اعراب هم برقرار شد. در این زمینه، هم جنبش آزادی‌بخش فلسطین موثر بود.جنبشی كه آن هم یك جنبش خلقی محسوب می‌شد؛ منتهی با خلقی آواره. در واقع، در فلسطین همه شكاف‌های داخلی زیر سایه مساله اصلی «مبارزه با رژیم اشغالگر» محو شده‌بود. به‌همین خاطر، بین سرمایه‌دار و كارگر فلسطین دعوا نبود و فقط دعوای «شعب» فلسطین و «كیان» صهیونیستی مطرح بود. این دعوا،‌كم كم بقیه اعراب را هم در برگرفت. مثلاً «ناصریسم» نوعی پوپولیسم بود. «بعثیسم» نوعی پوپولیسم بود. این مساله، خیلی بر مبارزین ایرانی (به‌ویژه چپ‌های مذهبی) تاثیر داشت.
4. الگوهای آمریكای لاتین و روس‌ها: اردوی چپ‌های ایرانی، به‌جز سه مجرای بالا، بیشتر از پوپولیسم آمریكای لاتین تاثیر پذیرفتند و كمی هم از نارودئیك‌ها (خلق‌گراها). نارودئیك‌ها یك گروه پوپولیستی در انقلاب روسیه بودند كه به انقلاب هم كمك كردند اما بعدها كنار گذاشته شدند. حرف نارودئیك‌ها این بود كه خلقی بودند و دنباله‌رو توده‌ها. می‌گفتند توده‌ها صاحب فضیلت هستند. در حالی كه لنین می‌گفت حزب باید پیشاهنگ توده‌ها باشند و به كنایه می‌گفت كه اینها (نارودئیك‌ها) اسب را به دنبال ارابه می‌بندند. در این نگاه،‌ خلق به امری مقدس تبدیل می‌شود و عین خداست. همانطور كه در جمله «به نام خدا و به نام خلق ایران» پوپولیسم موج می‌زد. در این گرایش پوپولیستی كه در ایران وجود داشت، «روشنفكر» بد دانسته می‌شد چون نق می‌زد و كار یدی نمی‌كرد. در حالیكه «خلق» خوب بود چون مولد بود. به پوپولیسم دهقانی «فیزیوكراتیست» گفته می‌شد كه مفهومی قرن هفدهمی است. چون جمعیت دهقان در ایران آن زمان بالا بود و بیشتر خلق، دهقان بودند.پوپولیست‌های چپگرای ایرانی‌ اعتقاد داشتند كه فقط دهقانان مولد هستند و مابقی خلق، مصرف كنند‌ه‌اند و اگر دهقانان نباشند، دنیا از گرسنگی می‌میرد. منتهی بعدها كه اقشار كارگری و خرده‌بورژوازی هم وارد شدند، گفتند كه خدمات و صنعت هم جزو كار تولیدی است و مابقی اقشار كه كار تولیدی نمی‌كنند، می‌شوند «بد». بنابراین نگاه بود كه چپ‌های ایران، در ضدیت با نخبگان، بوروكرات‌ها، روشنفكران و روحانیت قرار می‌گرفتند. شعارشان این بود كه «از توده‌ها بیاموزیم» و «عصر عمل است».
5. پوپولیسم حزب توده: در كنار انواع پیشین پوپولیسم، حزب توده را هم داشتیم. حزب توده با آنكه ادعای حزب پیشتازی طبقه كارگر را داشت، اما منتهی می‌گفت كه انقلاب ایران دو مرحله دارد: مرحله دموكراتیك و مرحله سوسیالیستی. یعنی در مرحله دموكراتیك شاه و اربابان امپریالیست خود از بین بروند و در مرحله بعد، جامعه سوسیالیستی شكل گیرد. نام حزب توده هم از همین جا می‌آید. چراكه واژه «توده» ربطی به كارگر ندارد، بلكه به توده‌ (Mass) ربط دارد. در نگاه حزب توده، همه اقشار و طبقات باید بیایند و در انقلاب شركت كنند و اگر بعدها شرایط فراهم شد، آن هم از طریق راه رشد غیرسرمایه‌داری، به مرحله سوسیالیستی انقلاب قدم می‌گذاریم. لذا در انقلاب هم شاهد بودیم كه توده‌ای‌ها و فداییان اكثریت تا مدتها با انقلاب همراهی كردند.
***گرچه مجاری ورود پوپولیسم به ایران متنوع بود، اما مبارزه با پوپولیسم به‌ویژه در میان مذهبی‌ها خیلی دیر آغاز شد. در واقع، حدود دو سال قبل از انقلاب مبارزه با پوپولیسم در بین گروه‌های چپ آغاز شد. اما گروه‌های مذهبی مبارزه نكردند. مثلاً از مجاهدین خلق هیچ‌گاه نقدی بر پوپولیسم چه قبل و چه بعد از انقلاب نشنیده‌ایم. سایر گروه‌ها هم، همین طور بودند. نه گروه‌های درون‌نظام و نه گروه‌های مذهبی برون‌نظام هیچگاه نقدی بر پوپولیسم نكرده بودند تا اخیراً كه در پی تشكیل دولت جدید، نقد پوپولیسم شروع شده است. اما گروه‌های چپ غیرمذهبی به این خاطر نقد پوپولیسم را شروع كردند كه معتقد بودند نباید اجازه دهیم مرزهای طبقه كارگر و زحمتكشان با سایر طبقات برهم بریزد و آثار خود را در حزب بگذارد و حزب هم دچار گرایشات لیبرالی و خرده‌بورژوازی شود و در آستانه دسته‌بندی و انشعاب قرار گیرد. آنها یكی از علل ضربه خوردن خود از ساواك، را همین پوپولیسم می‌دانستند.
اما اینكه الان چرا باب نقد پوپولیسم باز شده و آیا ما پدیده‌ای به اسم «دولت پوپولیستی داریم یا نه؟»، احتیاج به دقت بیشتری دارد.
من خودم سالها پیش از تشكیل دولت نهم دو سه بار تذكر داده بودم كه باید مواظب «بناپارتیسم» بود. در مقاله دیگری هم گفته بودم كه باید به حاشیه پرداخت. اگر به حاشیه نپردازیم، ممكن است «متن» ضربه بخورد.مقصود من به لحاظ علمی از متن و حاشیه، بخش رسمی و غیر رسمی (Formal sector & informal sector) بود.
در مقاله‌ای هم درست بعد از دوم خرداد، نسبت به كلبی‌مسلكی سیاسی هشدار داده بودم. لذا فكر می‌كنم مجموعه مقالاتم در این‌باره گویا باشد. حتی یك بار نیز با خبرنگاری ایتالیایی احتمال پیدایش شخصیتی مانند ماتزینی(1) را مطرح كردم. اما گمان می‌كنم قبلاً نیز گفته‌ام كه اگر بنا باشد در ایران پدیده‌ای به سهم دولت پوپولیستی رخ بدهد، حاوی عناصر ما قبل پوپولیستی نیز خواهد بود.
این عناصر به این ترتیب هستند:1. مافیا: مافیا نه آنچنان كه اكنون می‌شناسیم، ‌بلكه در بدو پیدایش خود جنبشی نسبتاً انقلابی بود كه متكی بر خانواده گسترده بود و درآن، همیاری اجتماعی بین شبكه خویشاوندان مستحكم بود و مناطق مختلف جنوب ایتالیا در اختیار گروه‌های خویشاوندی بود و هر یك قلمرو خود را داشتند. یك پدرخوانده كه نقش «پاترون» (حامی) را ایفا می‌كرد و عده‌ای نقش «كلاینت» (تحت الحمایه) را داشتند(2). وقتی مافیا به دولت وارد می‌شود، ‌از حالت بوروكراتیك دور می‌شود و همه چیز خانوادگی می‌شود. همان طور كه در دولت جدید بحث فامیل‌سالاری شدت یافته است و حتی در بخش خدمات از دهات وابسته افرادی حضور دارند. در این حالت، «جنگ خاندان‌ها» درون دولت بالا می‌گیرد.
2. عیاری (Robinhowdism): در مشی عیاری، از «خورده» گرفته می‌شود و به «نخورده» داده می‌شود. عیاری نوعی سوسیالیسم عقب‌مانده غیرقانونی و تخیلی است. همانطور كه «رابین‌هود» كاروان پادشاه را می‌زد و به فقرا می‌بخشید. در اروپا چنین گرایشی را در قالب «مساوات‌جویان» داشته‌ایم. اینها كاری به تولید ندارند، بلكه مساوات را در توزیع می‌جویند؛ ولو اینكه تولید زمین بخورد.
3. منجی‌گرایی: منجی‌گرایی را اخیرا در مجله «آ‌یین»(3) توضیح داده‌ام. منجی‌گرایی به دنبال تغییرات ناگهانی در وضعیت معیشت مردم است. شعارهای «ما می‌توانیم»، «همین الان، همین جا»، «فوری- فوری» نمونه‌های این گرایش است. در چارچوب منجی‌گرایی، «وقات» پیدا می‌شود؛ یعنی كسی كه وقت ظهور برای موعود تعیین می‌كند و نشانه‌های آخرالزمان را بر می‌شمارد.
4. بناپارتیسم: لوئی بناپارت با استفاده از وجهه ناپلئون، به پاریس بازگشت و هر چه عنصر حاشیه‌نشین بود، جمع كرد و بعد پارلمان راگرفت و ادعای امپراتوری كرد. بناپارتیسم نوعی «موبوكراسی» است. «موب» در انگلیسی یعنی توده بی‌شكل، در دموكراسی، «دمو» (مردم) حضور دارند اما به شكل سازمان‌یافته. اما در «موبوكراسی» مردم به شكل توده‌وار به خیابان‌ها می‌ریزند و سیاست در خیابان تعیین می‌شود و نه پارلمان.
5. آنارشیسم: آنارشیست‌ها چون تحمل نهادهای مدنی، نخبگان، بوروكراسی و حتی دولت را ندارند، همه را تخریب می‌كنند و با آنها مخالف هستند. آنارشیست‌ها فقط می‌خواهند توده‌ها را بسیج كنند و ببینند توده‌های بسیج شده چه می‌خواهند تا آ‌ن خواست‌ها را پیگیری كنند.
براساس این ویژگی‌هاست كه پوپولیسم در برابر دموكراسی و الزامات آن، به‌ویژه جامعه مدنی قرار می‌گیرد. پوپولیسم گرچه درظاهر به انتخابات پایبندی نشان می‌دهد، اما بیش از انتخابات، به دنبال «بیعت» است. مثل سزار. سزار هركاری می‌خواست بكند، Plebicite می‌كرد.Pleb یعنی توده. اقدام سزار چنان بود كه در تعاریف سیاسی غرب، مفهوم بیعت (Plebicite) با نام سزار گره خورده و عموما از تعبیر Cezarian plebiscite استفاده می‌شود.پوپولیسم بین مردم فرق نمی‌گذارد. قومیت‌‌ها، اقشار، طبقات و مذاهب را بدون تفاوت تعریف می‌كند. تنها «خودی و غیرخودی» دارد و فرق دیگری نمی‌شناسند. حاضر به قبول مكانیزم‌های «مهار و مقابله» (balance & check) نظیر دولت- جامعه مدنی، قوای سه‌گانه، احزاب، اتحادیه‌های كارگری و كارفرمایی و حتی قوانینی چون بازرسی و اجرا نیستند. در نظام‌های دموكراتیك این مكانیزم‌ها را داریم اما پوپولیست‌ها حس می‌كنند كه این مكانیزم‌ها دست و پاگیر هستند و به همین خاطر، آنها را بر هم می‌زنند كه البته نتیجه آن، بالا رفتن فساد است. چون این مكانیزم‌ها مهمترین ابزار مقابله با فساد هستند.
از آن طرف، از جامعه سازمان‌زدایی كرده‌اند و چون چنین جامعه‌ای به یك چسب احتیاج دارد، آن چسب یا كاریزماست و یا نفت. سایر ویژگی‌های پوپولیسم را دیگر افراد در مقالات خود گفته‌اند. تا وقتی كاریزما وجود دارد و نهادهای قدرت محكم است و شیر نفت باز است و رسانه دارند، پوپولیسم ادامه می‌یابد.
پی‌نوشت‌ها:1.«جوزپه ماتزینی» (1872- 1805 م). فیلسوف و سیستمدار میهن‌پرست ایتالیایی.تلاش‌های ماتزینی در راستای تبدیل ایتالیای متشتت تحت نفوذ قدرت‌های خارجی تا قرن نوزدهم به ایتالیای مدرن یكپارچه بود.همچنین، او به تعریف جنبش مدرن اروپایی برای دموكراسی پوپولیستی در قالب یك حكومت جمهوری كمك فراوانی كرد.
2.در ایران هم چه قبل و چه بعد از انقلاب الگوی حامی-تحت‌الحمایه را داشته‌ایم. در میان تحت‌الحمایه‌ها هم نوچه‌ها بودند و هم گروهی خاص از زنان. میدانی‌هایی چون طیب حاج‌رضایی، از این‌ دسته بودند. بعد از انقلاب هم برخی افراد ذی‌نفوذ و دارای امكانات مالی، خانواده شهدا را تحت‌الحمایه خویش قرار می‌دادند و مثلا چرخ خیاطی به آنها می‌دادند تا چرخ زندگی‌شان بچرخد.‌
3. «موعودگرایی و هزاره‌گرایی»، سعید حجاریان، نشریه آئین، شماره 7، تیرماه 1386
منبع: مجله شهروند امروز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر